"هیوز نویسنده ای چیره دست است. او یک سیاه نیز می باشد و بسیار مشکل می توان گفت که اول یک نویسنده است یا یک سیاه ."
هیوز به عنوان یک سیاه، دارای شخصیتی است که از سیاه بودن هراسی ندارد. او بخوبی ارزشهای جامعه سیاه را می شناسد و با تمام فشارها و محدودیتها می خواهد که سیاه باقی بماند. اگر کسی به او بخاطر سیاه بودن شکایت کند مورد سرزنش قرار می گیرد. او بمانند بزرگ خانواده ای که می خواهد با وجود تمام تغییرات و فشارهایی که از خارج و به صورت ناخودآگاه بر جمع خانواده وارد می شود ، تمام سنتها را حفظ کند، می ماند .
هیوز در مقام یک نویسنده نیز ، آنچه را می نویسد که اعتقادش است و به شکلی می نویسد که نوشته اش در مسیری که می خواهد، تاثیر گذار باشد.
بدین ترتیب شخصیت هیوز نمونه هنرمند متعهدی است که با درک کامل از زمانه و شرایط آن در جهت بهبود وضعیت همنوعان خود قدم بر می دارد . هیوز زمانی شروع به نوشتن کرد که جلسات زیرزمینی سیاهان اعتراضهای از پیش سرکوب شده بود و راه به جایی نمی برد و سر اسلحه به سمت آنها بود و با کوچکترین حرکتی که سفیدها از آن خوششان نمی آمد پوست سیاهشان را با رنگ قرمز خونشان تزیین می کردند .
هیوز زمانی شروع کرد که می دید سیاهان باور خود را رفته رفته برای آینده بهتر از دست می دهند و از این که سیاه هستند افسوس می خورند و می خواهند که بمانند سفیدپوستان لباس بپوشند ، غذا بخورند ، برقصند و حتی بنویسند .
او شروع کرد که تغییری بوجود آورد که شرایط را عوض کند و مفهوم جامعه سیاه و سفید را از بین ببرد . او تنها به یک جامعه واحد می اندیشید . در آن دوره آزادی هنری تنها حق محدود نشده زندگی سیاهان بود. هنرمندان سیاه در آوازها ، اشعار و داستانهای خود می توانستند وضع جامعه را باز نمایانند و نهضتی جدید را در جهت رسیدن به آزادی پایه گذاری کنند .
اینکه هیوز یکی از مهمترین پایه گذاران این نهضت بود شکی نیست . نهضتی که چگونگی استفاده از هنر در جهت رهبری یک جامعه به سمت هدفش را به خوبی آموزش می دهد .
هیوز در سال 1935 در مقاله ای با نام "To Negro Writers " تمام نویسندگان سیاه را به سمت هدف واحد فرا می خواند . او در این مقاله به مواردی اشاره می کند که نویسنده سیاه می تواند و باید آنها را رعایت کند تا اثرش از شعر وصف زیباییها و رمان عاشقانه به اثر اعتراض و آزادی خواهی تبدیل شود . او مینویسد :
“اگر می خواهی از ماه بنویسی ، بنویس اینجا کشوری آزاد است . اما مواردی وجود دارد که نویسنده سیاه می تواند و باید در نوشته هایش رعایت کند “ او می خواهد که نویسنده متعهد باشد می خواهد که نویسنده شرایط زمانه را درک کند و از توانا یی اش برای بهبود وضع مردمش استفاده کند.
“ نویسنده سیاه باید در نوشته هایش پرده از صورت به ظاهر زیبای بشر دوستی بردارد. همان بشر دوستی که میلیونها دلار پول به مدرسه *Jim Crow می دهد بدون اینکه به فارغ التحصیلان آن کاری دهد و یا بیمارستانهای از تجهیزات درجه دو فقط برای سیاهان می سازد“
هیوز از نویسندگان سیاه می خواهد تا سرگذشت جوانانی را بنویسند که با هزار آرزو و با پرداخت هزینه های فراوان و تحمل سختیهای مختلف درس خواندند اما بعد از سالها تلاش بدون اینکه امکان کاری داشته باشند به انتهای یک خیابان بن بست رسیده اند و یا مردمانی که به دلیل نبود امکانات در بیمارستان سیاهان به بیمارستان های سفید پناه بردند اما از آنجا هم رانده شده و در نهایت جان باختند.
او از همه افشا گری طلب می کند میخواهد که نویسندگان چهره واقعی افرادی که حرفهای زیبا میزنند و بدین ترتیب مردم را سرگرم می کنند تا از واقعیت دور افتند را نشان دهند.
“ما کشور بهتری میخواهیم جایی که بیچارهای نباشد از مدرسه Jim Crow خبری نباشد که بدنامی بیمعنا شود، سلاح جنگی ساخته نشود و ما به بشر دوستی احتیاج نداشته باشیم.”
این گونه هیوز آرمان شهر مورد خواست نهضت را ترسیم میکند. او به دنبال کشوری است که بتواند آن را "موطن من" بنامد و با افتخار نامش را بگوید و از گفتن نامش آسایش و امنیت را احساس کند .
"ما کشوری میخواهیم که از آن خودمان باشد دنیای خودمان، ما کارگران سیاه و سفید، ما نویسندگان سیاه و سفید، آن دنیایی را که میخواهیم میسازیم ."
هیوز پا را فراتر از خواست سیاهان میگذارد و صلحی همهگیر را مطرح میکند. او از کارگران و نویسندگان سفید درخواست میکند که کمک کنند تا دغدغه تبعیض از ذهنها خارج شود و همان نیرویی که صرف تعریف محدودیتها میشود صرف ساختن کشوری شود که مایع افتخار آنها باشد.
من به دنیایی می اندیشم که در آن انسانی
انسان دیگر را تحقیر نمی کند
جایی که عشق زمین را مقدس کرده
و صلح جاده های آن را زیبا کرده
من به دنیایی می اندیشم که همه
راه آزادی را می دانند
جایی که طمع شیره جان را نمی کشد
و زیاده خواهی زنگاری بر روزمان نمی کشد
به دنیایی که می اندیشم سیاه و سفید
از هر نژادی که باشند
زمین را با سخاوت با هم قسمت می کنند
و هر کسی آزاد است
و بدبختی رخت بر می بندد
و شادی، مثل مرواریدی
در زندگی هر کس می درخشد
اینچنین است دنیایی که به آن می اندیشم.
Jim Crow * نام مدرسه ای که شخصی با همین نام آن را برای سیاهان ساخت.
منابع:
- To Negro writers 1935 by Langston Hughes
- Recent works of fiction 1934 by Leane Zugsmith - NY Times
- Just Take the A train by David Levering Lewis 2001 – NY Times
- Democracy Here is held flexible by George Eckel