۶۸۱ بازیگران از رستوران رفتن های شان می گویند

سینمای ما - امیرحسین بزرگزادگان: «خسته شدم، خسته شدم که هر وقت می ریم رستوران، می خوایم یک ساعت تنها باشیم، همش این آدم و اون آدم می خوان امضا بگیرن، دختربچه می چسبه به شیشه رستوران و گریه می کنه، همش آقای گلزار، آقای گلزار، امضا، عکس، خسته شدم.» این دیالوگ مربوط به باران کوثری همسر محمدرضا گلزار در فیلم «توفیق اجباری» بود. دیالوگی که کاملاً گویای مشکلات آدم های شناخته شده در مکان های عمومی و به ویژه رستوران است. در این شماره به سراغ برخی از آدم های مشهور از صنوف و سنین مختلف رفتیم تا مشکلات مربوط به رستوران رفتن چهره ها را مورد بررسی قرار دهیم.البته بسیاری از چهره های معروف و مشهور هم هستند که خودشان صاحب رستوران یا کافی شاپ و... هستند، مثل احمدرضا عابدزاده، رضا صادقی، لیلا حاتمی و علی مصفا، بهرام رادان، الیزابت امینی و...


نیما شاه رخشاهی: غذای سر صحنه را خوردی بازیگر شدی دوست دارم اول با یک بحث مرتبط به موضوع شما شروع کنم؛ غذای سر صحنه که برای خود ماجرایی است. گاهی اوقات آنقدر بد است که دلت می خواهد برگردی دانشگاه و سربازی غذا بخوری و گاهی آنقدر خوب است که دلت نمی خواهد برگردی خانه،(شوخی بود، جدی نگیرید.) در سینما یک جمله یی هست که می گویند؛«غذای صحنه را خوردی که بازیگر شدی،» واقعاً هم گاهی اوقات بعضی از تهیه کنندگان سعی می کنند غذای سر صحنه را از بدترین جای ممکن تهیه کنند تا بازیگر شوی اما یکی از تهیه کنندگان هم هست که غذای صحنه را همسرش درست می کند و هر کس با آن کار می کند حسابی خوش به حالش می شود. مشکل دیگری هم که ما با رستوران و غذا هنگام فیلمبرداری داریم غذایی است که باید جلوی دوربین بخوریم، در یک سکانس مثلاً باید در حال غذا خوردن باشیم. مثلاً غذای پنج ساعت پیش را می گذارند که بخوری، تازه از پنج ساعت پیش هم گفتند هیچی نخورید که بازی ات دربیاد. کلاً شرایط سختی داریم و خدا خدا می کنیم که برداشت های پلان ها و سکانس ها زیاد نشود. مساله رستوران رفتن در زندگی شخصی ام هم برایم اهمیت زیادی دارد. من برای هر نوع غذا یک رستوران خاص را انتخاب می کنم. مثلاً می دانم اگر پیتزا یا ساندویچ می خواهم باید بروم کجا یا که هوس دل و جگر کردم باید بروم کدام رستوران. بالاخره ما هم دوست داریم یک جا خودمان باشیم و خودمان شاید بخواهیم جوجه کباب را با دست بخوریم و لذت ببریم، اما آنقدر نگاهت می کنند که معذب می شوی، البته اینها لطف مردم نسبت به ما است، اما مشکلات مربوط به خودش را هم دارد. حالا خدا را شکر من نمی گذارم خانواده ام زیاد اذیت شوند اما بالاخره آنها هم دوست دارند آرامش مرا هنگام صرف غذا ببینند. البته خدا را شکر من را خیلی ها نمی شناسند. دانیال عبادی: سکوت، آرامش، تنوع و موسیقی


قرار گرفتن هنرمندان، ورزشکاران و کلاً آدم هایی که شناخته شده (مشهور) هستند در میان مردم مطمئناً مشکلاتی را برای آنها در پی خواهد داشت و این اصلاً چیز عجیبی نیست. شاید استفاده من از واژه مشکلات معنی دلپذیری نداشته باشد، اما منظور من فقط سهم خوردن خلوت آدم ها است که شاید به دنبال آرامش می گردند. من خودم آنقدر گرفتارم که خیلی کم وقت می کنم به رستوران بروم اما هر وقت هم که مجالی به دست می آید برای رستوران رفتن، من به شخصه مکان های بسیار خلوت را انتخاب می کنم، جایی که تنوع غذایی بسیار بالا باشد، چون من اهل همه نوع غذایی چه ایرانی و چه فرنگی هستم و دوست دارم، در هر لحظه بهترین انتخاب را داشته باشم. بعد از همه اینها از موسیقی هنگام غذا خوردن در رستوران نباید غافل شد، مساله یی که در همه لحظات می تواند به ما آرامش بدهد. حتی در هضم غذا هم کمک می کند و نباید آن را فراموش کرد. ما در سینما هم از رستوران زیاد استفاده می کنیم، مثلاً در کار اخیرم «امشب شب مهتابه» اتفاقات خاص کلیدی بین من و خانم مهناز افشار در یک رستوران اتفاق می افتد و این نوع استفاده مدت ها است که مرسوم شده و بسیاری از کارگردانان بهترین بهره را از آن می برند. پولاد کیمیایی؛ رستوران باز حرفه یی


رستوران در دنیا به دلایل مختلف تقریباً تقاطع فرهنگ هاست، شناخت روی ملت ها از نوع غذاهایشان که برای ما یک نوع تفریح محسوب می شود. من یک رستوران باز حرفه یی هستم و معمولاً همیشه میان انتخاب هایم به دنبال یک جای امن، آرام و گرم می گردم؛ جایی که مرا به یاد آشپزخانه خانه مان بیندازد. مکانی برای ارتباط و عمق دادن به رفاقت ها و صمیمیت ها. جایی برای صحبت کردن. بهترین مکان برای ارتباط چشم در چشم یا رودررو. هر آدمی در زندگی اش به خلوت و سکوت احتیاج دارد و نبود آن یک خلأ محسوب می شود. رستوران نرفتن در زندگی من یک خلأ ایجاد می کند؛ یک خلاء بزرگ، از نبودن با دیگران. کنار مردم بودن لذت بخش است و شناخته شدن از سوی آنان لطف است، نه مزاحمت. برخورد خوب مردم با من و امثال من در رستوران یا هر مکان دیگر خود سراسر انرژی و آرامش است؛ آرامشی متقابل که به همنوع خویش منتقل می کنیم. ما در سینما از رستوران و غذا خوردن خیلی خوب می توانیم استفاده کنیم، همان طور که تا به حال بارها این کار را کرده ایم. اصلاً تا به حال از خودمان پرسیده ایم چرا فیلمسازان، فیلمبرداران یا طراح صحنه ها به جای استفاده از لوکیشن هایی همچون پارک، مرکز خرید و... رستوران را انتخاب می کنند؟ به نظر من که به علت خاص تر شدن فضاست. همان طور که در فیلم های مختلف دیدیم این یک امر مرسوم در دنیاست. مثلاً مافیا همیشه یک رستوران کوچک دارند، نه به عنوان بیزینس، بلکه نمادی به عنوان استراحتگاهی آرام برای گپ و گفت. در فرانسه، در رم و... من به وضوح دیده ام که رستوران یک مرکز فرهنگی به شمار می رود که تفریحگاه نیز هست. خود من در فیلم حکم یک سکانس به یادماندنی با مرحوم خسرو شکیبایی در رستوران داشتم، آن هم یک استفاده خاص از رستوران بود. حالا شاید در همه رستوران ها از موزیک راک مثل آن صحنه استفاده نشود، اما آنجا هم فرهنگی خاص از آدم های خاص را به نمایش گذاشته است. موسیقی در هر فضایی بسیار مهم است، خصوصاً در رستوران. و به طور مثال، موسیقی کلاسیک و آرام هنگام غذا خوردن آرامش خاصی به ما می بخشد و در لذت بردن از طعم و هضم غذا نیز بسیار موثر است. موسیقی کمک می کند چه در زندگی و چه در فیلم حرف های مهم به راحتی در رستوران گفته شود. متاسفانه در بسیاری از کشورها و شاید حتی ایران رستوران به صنعت تبدیل شده. من با فست فود به شدت مخالفم، چون آدم را عجول می کند و باعث می شود تو برای غذا خوردن مثلاً در روز فقط 10 دقیقه را در نظر بگیری؛ غذای آماده و باسرعت خوردن. شما به سفره خانه های سنتی مان نگاه کنید، هنوز سراسر نوستالژی است و لذت غذا خوردن در آرامش را به ما القا می کند و از صنعتی شدن همچنان بسیار فاصله دارد؛ که من این نوستالژی را دوست دارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد