نقل است که گفت :"یک روز دلم گم شده بود. گفتم الهی! دل من بازده" ندایی شنیدم که :" یا جنید! ما دل بدان ربوده ایم تا با ما بمانی، تو باز میخواهی که با غیر ما بمانی؟"
تذکره الاولیا – عطار نیشابوی – ذکر جنید بغدادی
ارزش یک خواهر را،از کسی بپرسکه آن را ندارد.
ارزش ده سال را،از زوج هائی بپرس که تازه از هم جدا شده اند.
ارزش چهار سال را، از یک فارغ التحصیل دانشگاه بپرس.
ارزش یک سال را،از دانش آموزی بپرس که در امتحان نهائی مردود شده است.
ارزش یک ماه را،از مادری بپرس که کودک نارس به دنیا آورده است.
ارزش یک هفته را،از ویراستار یک مجله هفتگی بپرس.
ارزش یک ساعت را،عاشقانی بپرس که در انتظار زمان قرار ملاقات هستند.
ارزش یک دقیقه را،از کسی بپرس که به قطار، اتوبوس یا هواپیما نرسیده است.
ارزش یک ثانیه را،از کسی بپرس که از حادثه ای جان سالم به در برده است.
ارزش یک میلی ثانیه را، از کسی بپرس که در مسابقات المپیک، مدال نقره برده است.
زمان برای هیچکس صبر نمی کند. قدر هر لحظه خود را بدانید. قدر آن را بیشتر خواهید دانست، اگر بتوانید آن را با دیگران نیز تقسیم کنید.
برای پی بردن به ارزش یک دوست، آن را از دست بده.
ضرب المثل معروفی است که می گوید :"دوستان جدید مثل نقره هستند و دوستان قدیمی مانند طلا . " البته این گفته در مورد همه دوستانمان صدق نمی کند اما برای مواردی که درست است باید بسیار خوشحال باشیم .
بعضی از دوستان فقط به هنگام شادی ها در کنارمان هستند و برخی دیگر هر وقت که مشکلی پیش می آید فورا" به کمکمان می آیند . دوستان واقعی کسانی هستند که هر دو جنبه را دارند ، یعنی از شادی ما شاد و از غم و اندوه ما غمگین می شوند .
بعضی از دوستان فقط از ما حمایت می خواهند و برخی دیگر فقط می خواهند از ما حمایت کنند . دوستانی انتخاب کنید که هم به هنگام نیاز در کنارتان باشند و هم هنگامی که آنها به شما نیاز دارند بتوانید در کنارشان باشید .
با جنس مخالف مهربان باشید و با آنها نیز برخوردی دوستانه داشته باشید زیرا آنها هم مانند شما حساس و آسیب پذیرند ، با این تفاوت که مردها بهتر از زنها می توانند این مسئله را پنهان کنند .
در روابط با دیگران خویشتن داری همیشه یک فضیلت و خصلت خوب است . همواره در عین حال که کاملا" صداقت دارید با ادب و نزاکت نیز باشید .
در همه روابط موفق همیشه رگه هایی از سازش وجود دارد . باید بپذیریم که همیشه نمی توانیم هر چیزی را که می خواهیم به دست آوریم و گاهی آن چیزی که گمان می کنیم بسیار مهم است در واقع ارزش چندانی هم ندارد .
در زندگی گاهی پیش می آید که کسانی را دوست داریم اما آنها ما را دوست ندارند . در واقع آنها به عشق ما نیازی ندارند .
ممکن است یک مرد با شما همانطور رفتار کند که با مادرش رفتار می کند .
اکثر مردها از زنانی که شاد هستند و خودشان را دوست دارند خوششان می آید .
مرد ها دوست دارند وقتشان را با زنی بگذرانند که خودش را خوب می شناسد و می داند چه می خواهد ، مهربان و دوست داشتنی باشد ، شنونده ی خوب و شوخ طبع باشد .
جودی اشبرگ
آدم ها به هم گل می دهند ، چون معنای حقیقی عشق در گل ها نهفته است . کسی که بکوشد صاحب گلی شود ، پژمردن زیبایی اش را هم خواهد دید . اما اگر به همین بسنده کند که گلی را در دشتی بنگرد ، همواره با او خواهد ماند. چون آن گل با عصر هنگام ، با غروب خورشید ، با بوی زمین خیس و با ابرهای افق آمیخته است ...
پائولو کوئیلو
پروردگارا
به من آرامش ده
تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم
دلیری ده
تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم
بینش ده
تا تفاوت ایندو را دریابم
مرافهم ده
تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتارکنند
موجری مستاجرش دیدو گریبانش گرفت
گفت مستاجر این پیراهن است شلوار نیست
گفت من پیراهنت بهر اجاره جر دهم
جردادن تورا سهل است و بس دشوار نیست
گفت دستی کن به جیب و زودتر پولی بده
گفت اندر جیب من سکه سناد نیست
گفت یاتخلیه کن یا زودتر فکری بکن
گفت فکر بکر در مغز من بیمار نیست
گفت می خواهی تو را تا خانه دکتر برم
گفت با دفترچه بیمه کسی را کار نیست
گفت تا عطار را گویم تو را دارو دهد
گفت داروی من اندر قوطی عطار نیست
گفت رو توبر سر کوچه گدایی پیشه کن
گفت در آن کوچه کارمندند و کسی پولدار نیست
گفت پیکانی بخر تا صبح مسافر کش شو
گفت ما را با مسافر جرات پیکار نیست
گفت می خواهی توهم مانند من دارا شوی
گفت مانند تو در این زمان طرار نیست
گفت آخر کار من با تو کجا خواهد کشید
گفت گر سازی مدارا با تو من را کاری نیست
اگر واقعا" نتوانید خودتان را دوست داشته باشید ، داشتن یک زندگی شاد و سعادتمند برایتان بسیار مشکل خواهد بود .
اولین کسی که باید یاد بگیرید دوستش داشته باشید خودتان هستید . هنگامی که بتوانید خودتان را دوست داشته باشید توانایی شما در عشق ورزیدن بیشتر می شود و انواع دیگر دوست داشتن نیز برایتان آسان تر خواهد شد .
تنها زیبایی ظاهری نیست که شما را جذاب می کند . اگر شما احساس خوبی به خودتان داشته باشید ، جذاب خواهید بود .
برخی از افراد در مورد خودشان بیش از حد سخت می گیرند و قضاوتشان درباره ی اعمال و رفتارشان بسیار شدیدتر از قضاوت آنها در مورد اعمال و رفتار دیگران است . شما سزاوار نیستید که از طرف هیچکس این چنین بیرحمانه مورد انتقاد قرار گیرید چه رسد به اینکه این فرد خودتان باشید .
همیشه سعی کنید اوقاتی را هم به انجام کاری اختصاص دهید که صرفا" ذوق و استعداد شما را نشان می دهد . برای هر کسی لازم است که در مورد جوهره وجود خود شناخت پیدا کند و علایق و استعدادهای منحصر به فرد خویش را پرورش دهد . اگر نمی دانید که ذوق و استعداد شما در چه زمینه ای است ، دلیلش این است که یا هنوز آن را پیدا نکرده اید و یا اینکه نسبت به آن بی اعتنا هستید .
ما باید با نیاز ها ، خواسته ها و تمایلات خود هماهنگ باشیم در غیر این صورت از داشتن یک زندگی تمام و کمال محروم خواهیم شد .
گاهی اوقات هر کاری که برای عزیزانتان می کنید آنها را راضی نمی کند . گاهی دلیلش این است که آنها از خودشان راضی نیستند . در این مواقع هم شما و هم آنها باید به این حد اکتفا کنید که با کاری که برای آنها می کنید خود شما احساس رضایت کنید .
هر وقت کاری برای دیگران انجام می دهیم نسبت به خودمان احساس رضایت بیشتری می کنیم اما باید مراقب باشیم که مبادا تمام وقت خود را صرف دیگران کنیم و از خودمان غافل شویم .
برخی به اینکه دیگران درباره شان چه نظری دارند بیش از حد اهمیت می دهند و همین باعث می شود که به دیگران اجازه دهند تا در مورد نحوه زندگی شان بیش از اندازه مداخله کنند .
نگران نباشید که دیگران درباره شما و نحوه ی زندگی تان چه فکری می کنند چون اکثر مردم بیشتر سرگرم مسائل زندگی خودشان هستند تا اینکه به زندگی شما فکر کنند .
افرادی که مدام شما را تحقیر می کنند افراد مناسبی برای اینکه اوقات خود را با آنها بگذرانید نیستند . اگر آنها نخواهند رفتارشان را تغییر دهند ، شما باید از خودتان بپرسید که چرا با چنین افرادی معاشرت می کنید .
همانطور که از با ارزش ترین دارایی تان محافظت می کنید ، مراقب جسم خود نیز باشید و به خوبی از آن مراقبت کنید زیرا این تنها چیزی است که همیشه متعلق به شماست و باید تا آخر عمر برای شما کار کند .
بسیاری از ما بیش از حد به ظاهر خودمان اهمیت می دهیم . باید همیشه این نکته را به یاد داشته باشیم که آنچه حقیقتا" مهم است این است که ما که هستیم و چگونه زندگی می کنیم .
(جودی اشبرگ)
چنان قوی باش که هیچ عاملی ، آرامش فکر تو را بر هم نزند .
درباره سلامت، شادمانی و خوشبختی سخن بگو.
محاسن و مزایای دوستانت را به آنان گوشزد کن .
در هر چیز ، جنبه روشن آن را ببین .
همیشه درباره بهترین پیش آمدها فکر کن.
از موفقیت دیگران همان قدر خوشحال باش که از موفقیت خودت خوشنود می شودی.
به اشتباهات گذشته فکر مکن ، اما از آن ها درس بگیر.
شاد و بشاش باش و به دیگران لبخند بزن .
آن قدر بزرگ باش که نگران نشوی ، آن قدر نجیب و موقر باش که خشمگین نشوی و آن قدر شاد باش که اجازه ندهی مشکلی بروز کند .
Larsone
بابام یه پونصد تومنی بهم داد؛
لابد چون خیلی باهوشم بهم داد.
من هم اون روبادوتادوست تومنی عوض کردم،بی خیال،
چون دوتابیشترازیه دونه س دیگه به هرحال!
دوتادویست تومنی روبرداشتم وبردم،
دادم به «لو»وباهاش تاخت زدم
به جاش سه تاصدتومنی گرفتم،به گمونم
نمی دونست سه تابیشترازدوتاس؛ولی من می دونم!
یک کم بعدش «بیتس»پیرکه چشماش نمی بینه،
اومدوچون اصولاًنمی تونه ببینه،
بهم چهارتاپنجاهی داده،سه تاصدی روگرفته.
چهارتابیشترازسه تاس؛چقدریاروخرفته!
من هم چهارتاپنجاهی روبردم پیش «هایرم کومز»،دوستم
-البته بعداینکه مغازهْ دونه فروشی اش راجستم-
اون خنگ خداهم پنج تا بیست تومنی دادبه جاشون.
پنج تابیشترازچهارتاس دیگه .جونمی جون!
بعدرفتم ونشونش دادم به بابام
ولی یکهو صورتش سرخ شدبابام،
چشماش روبست وسرش روتکون دادهرطرفی
ازمن بهش اینقدرغروردادکه نزد حرفی
مجموعه اشعار شل سیلور استاین
تعدادی از اهالی شهرستان «بستک» هرمزگان، با قطع تیرهای برق به قبض برق خود اعتراض کردند.
بنا بر این گزارش، در پی قطع برق منطقه و بررسیهای انجام گرفته توسط بازرسان، مشخص شد که تعدادی از اهالی روستای «هنگویه» هرمزگان در اعتراض به گرانی برق و مبلغ سنگین درجشده در قبض برق، اقدام به قطع تیرهای چوبی برق کردهاند.
اهالی این روستا که دو تیر چوبی برق را با تبر تکهتکه کرده بودند، قبضهای ارسالی از سوی شرکت برق هرمزگان را غیرقانونی میدانستند.
این افراد بر روی یکی از تیرهای برق سرنگونشده با اسپری نوشته بودند: «به علت بیقانونی در نوشتن قبض برق، این تیر قطع میگردد».
1- اگر در کودکی خود را ادب کنی در بزرگی از آن بهره مند میشوی.
2- از کسالت و تنبلی بپرهیز ، بخشی از عمرت را برای آموزش قرار بده و با افراد لجوج گفتگو و مجادله نکن.
3- با فقها مجادله مکن ، با فاسق رفیق مشو ، فاسق را به برادری مگیر
4- با همسفران زیاد مشورت کن و توشه سفر خود را بین آنها تقسیم کن.
چه لغت بیمناک و شورانگیزی است!
از شنیدن آن احساسات جانگدازی به انسان دست می دهد: خنده را از لب ها میزداید شادمانی را از دل می برد تیرگی و افسردگی آورده هزار گونه اندیشه های پریشان از جلو چشم می گذارند .
زندگانی از مرگ جدایی نا پذیر است. تا زندگانی نباشد مرگ نخواهد بود و همچنین تا مرگ نباشد زندگانی وجود نخواهد داشت. از بزگترین ستاره ی آسمان تا کوچکترین ذره ی روی زمین دیر یا زود می میرند : سنگ ها ، گیاه ها ، جانوران هر کدام پی در پی به دنیا آمده و به سرای نیستی رهسپار شده در گوشه فراموشی مشتی گرد و غبار می گردند ، زمین لاابالیانه گردش می کند؛ طبیعت روی بازمانده آنها دوباره زندگی را از سر می گیرد : خورشید پرتو افشانی می نماید ، نسیم می وزد، گل ها هوا را خوشبو می گردانند ، پرندگان نغمه سرایی می کنند ، همه جنبندگان به جوش و خروش می آیند. آسمان لبخند می زند ، زمین می پروراند ، مرگ با داس کهنه خود خرمن زندگانی را درو می کند ...
مرگ همه هستی ها را به یک چشم نگریسته و سرنوشت آنها را یکسان می کند : نه توانگر می شناسد نه گدا ، نه پستی نه بلندی و در مغاک تیره آدمیزاد ، گیاه و جانور را در پهلوی یکدیگر می خواباند ، تنها در گورستان است که خونخواران و دژخیمان از بیدادگری خود دست می کشند ، بی گناه شکنجه نمی شود ، نه ستمگر است نه ستمدیده ، بزرگ و کوچک در خواب شیرینی غنوده اند. چه خواب آرام و گوارایی است که روی بامداد را نمی بینند ، داد و فریاد و آشوب و غوغای زندگانی را نمی شنوند. بهترین پناهی است برای دردها ، غم ها ، رنج ها و بیدادگری های زندگانی. آتش شرربار هوی و هوس خاموش می شود. همه این جنگ و جدال ها ، کشتارها ، درندگی ها ، کشمکش ها و خودستایی های آدمیزاد در سینه خاک تاریک و سرد تگنای گور فروکش کرده آرام می گیرد .
اگر مرگ نبود همه آرزویش را می کردند ، فریادهای نا امیدی به آسمان بلند می شد ، به طبیعت نفرین می فرستادند. اگر زندگانی سپری نمی شد چقدر تلخ و ترسناک بود. هنگامی که آزمایش سخت و دشوار زندگانی چراغ های فریبنده جوانی را خاموش کرده ، سرچشمه مهربانی خشک شده ، سردی ، تاریکی و زشتی گریبانگیر می گردد اوست که چاره می بخشد ، اوست که اندام خمیده ، سیمای پرچین تن رنجور را در خوابگاه آسایش می نهد .
ای مرگ !
تو از غم و اندوه زندگانی کاسته بار سنگین آن را از دوش برمی داری ، سیه روز تیره بخت سرگردان را سرو سامان می دهی تو نوشداروی ماتم زدگی و نا امیدی می باشی دیده سرشگبار را خشک می گردانی تو مانند مادر مهربانی هستی که بچه خود را پس از یک روز طولانی در آغوش کشیده نوازش می کنی و می خواباند، تو زندگانی تلخ ، زندگانی درنده نیستی که آدمیان را به سوی گمراهی کشانیده و در گرداب سهمناک پرتاب می کنی ، تو هستی که به دون پروری ، فرومایگی ، خود پسندی ، چشم تنگی و آز آدمیان خندیده پرده به روی کارهای ناشایسته او می گسترانی. کیست که شراب شرنگ آگین تو را نچشد؟ انسان چهره تو را ترسناک کرده و از تو گریزان است فرشته تابناک را اهریمن خشمناک پنداشته !! چرا از تو بیم و هراس دارد؟ چرا به تو نارو و بهتان می زند؟ تو پرتو درخشانی اما تاریکیت می پندارند تو سروش فرخنده شادمانی هستی اما در آستانه تو شیون می کشند تو فرستاده سوگواری نیستی تو درمان دل های پژمرده می باشی ، تو دریچه امید به روی ناامیدان باز می کنی ، تو کاروان خسته و درمانده زندگانی مهمان نوازی کرده آنها را از رنج راه و خستگی می رهانی ، تو سزاوار ستایش هستی ، تو زندگانی جاویدان داری ...
ای برق همه بهانه از توست / تو خامشی و فسانه از توست
خاموشی تو نه یکی دو روز است / این قصه دراز و پر سوز است
جاشمعی و پیه سوز و لامپا / بعد از دو سه قرن شد هویدا
در عصر فضا و ماه و مریخ / از چیست عرب شدی تو از بیخ ؟!
می آیی و می روی به دلخواه / زین آمد و رفتند دو صد آه
اسباب و وسیله های برقی / سوزند ، مگر تو خصم خلقی ؟
یخچال به جا نماند و کولر / از بس که تو دم به دم قر
خاموشی و نرخ تو به یکجا / هردو بروند رو به بالا
بر گو به وزیر نیرو از من / ای مرد گزیده پر از فن
فکری به شب سیاه ما کن / خاموشی شهر را دوا کن
دیشب خیلی خسته بودم به همین دلیل تصمیم گرفتم زودتر بخوابم. تازه چشمم گرم شده بود که یکدفعه از خواب پریدم.
از رختخواب بلند شدم و دیدم همسایه پایینی مهمون داشته و حالا هم دارند تشریف می برند.
توی مراسم و مهمانی ها به محض اینکه اعلام رفتن کنیم، خداحافظی ها از همون کف زمین که نشسته ایم شروع می شود و تا چشم کار می کند، تا جایی که همدیگر را اندازه یک مورچه می بینیم، ادامه پیدا می کند:
خب احمد آقا ، صغرا خانم! خیلی زحمت دادیم با اجازه تون از حضورتون مرخص می شیم. با گفتن یه همچین جمله تراژدی و سریال اوشین وار خداحافظی شروع می شه. بیشتر از چهل بار توی خونه یارو خداحافظی می کنیم. حالا حساب کنید مثلا 6 نفر آدم اومدن مهمونی و حالا دارن می رن بیرون. به طور مستمر و بی وقفه همه می گن: «خداحافظ» و صاحب خونه بدبخت، پس از کلی پذیرایی و دولا و راست شدن حالا باید به اتفاق اهل و ایال به دنبال مهمان ها مستمراً جواب خداحافظی آنها را بدهند: «خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ ، قربون شما ، خداحافظ ، خداحافظ ، ببخشید بد گذشت، خداحافظ ، خداحافظ ...»
حالا اومدن دم در: « ... خب اصغر آقا ببخشید مزاحم شدیم ، تو رو خدا شما هم یه شب تشریف بیارین. خداحافظ ، خداحافظ ، سلام برسونین ، خداحافظ ، خداحافظ .
توی این دست اگر تعداد خانم ها از دو نفر بیشتر باشد که دیگر واویلاست. تازه دم در خونه یادشون می افته دستور پختن قورمه سبزی و رنگ موها و آخرین خریدها و جدیدترین دکوراسیون را به هم بگویند و در تمام این مدت صدای دلنشین «خداحافظ ، خداحافظ» سلسله وار به گوش می رسد.
حالا همه سوار ماشین شدن و سرنشینان از چهار طرف ماشین تا کمر بیرون اومدن و دارن دست تکون می دن:«خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ » راننده هم برای عرض ارادت اون موقع شب 5 تا 6 بوق به معنی «خداحافظ» برای مستقبلین می زند. حالا دیگه ماشین رسیده ته کوچه و این بار دیگه فریاد می زنن: «خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ»!
آخه یکی نیست بگه مگه می خواین برین سینه کش قبرستون که دل نمی کنین از هم!؟
تازه فردا ساعت 11 صبح یکی از خانم هایی که دیشب مهمون بوده زنگ می زنه به صغرا خانم و می گه:«صغرا جون ممنون بخاطر پذیرایی دیشب؛ والله زنگ زدم بگم دیشب این بچه ها حواسم را پرت کردن یادم رفت ازت خداحافظی کنم.!!!
1.برای جبران اشتباهات، به دوستانت همانقدر زمان بده که برای خودت فرصت قائل می شوی.
2.درملاقات های اولیه با دوست جدیدتان،موضوعات غم انگیز و بد گذشته راتعریف نکنید!
3.اگر یکی از دوستانتان از دست شما خیلی عصبانیست، مدتی اورا به حال خودش بگذارید.
4.از این که بهترین دوستانتان در هر شرایطی نظرش نسبت به شما تغییر نخواهد کرد ، مطمئن باشید!
5.بهتر است دوستانتان رافقط برای خودش بخواهید نه به خاطر آنچه که می توانند در اختیار شما بگذارند !