۳۷۵ از کتاب زن آینده ( کریستیان بوبن)

برای رسیدن به دوردست ها, باید از نزدیکی ها گذشت , اما رسیدن به نزدیکی ها به سهولت میسر نیست .

۳۷۴ آیا میدانستی که

آیا میدانستی که اثر لب و زبان هر کس، مانند اثر انگشت او منحصربه ‌فرد است
آیا میدانستی که انسان سالانه بیش از ده میلیون مرتبه پلک می زند
آیا میدانستی که مردها سریعتر از زنها لاغر میشوند، علت این امر غلیظ تر بودن چربی زنها از چربی مردها میباشد
آیا میدانستی که در ده سال گذشته زمین گرمترین روزهای خودش را داشته و درضمن بین یک تا سه و نیم درجه سانتیگراد تا صد سال آینده به دمای آن اضافه خواهد شد
آیا میدانستی که کبوتر تنها پرنده ایست که با مکیدن آب می نوشد پرندگان دیگر برای قورت دادن آب مجبورند سرشان را بالا بگیرن
آیا میدانستی در سوئد نزدیک به یک میلیون سگ خانگی وجود دارد با این وصف که جمعیت سوئد فقط نه میلیون نفر میباشد
آیا میدانستی که یک نوع گوریل وجود دارد که حدود شش سال از بچه اش مواظبت میکند و هر شش سال یکبار بچه دار میشود و فقط یک بچه بدنیا میاورد
آیا میدانستی که بعضی از دایناسورها در مرحله ی از عمرشان روزانه دو و نیم کیلو وزنشان زیاد میشده تا اینکه به رشد کامل خود میرسیدند
آیا میدانستی که انسان برای اولین بار سال 1783 میلادی بود که پرواز را تجربه کرد و توانست هشت کیلومتر با بالن پرواز کند

۳۷۳ چند گفته زیبا درباره هنر

هنرمندانی هستند که خورشید را به لکه ای زرد بدل می کنند و هنرمندانی که با نبوغ وهنرشان لکه ای زرد را به خورشید.
پابلو پیکاسو» 1881-1973

آمبروس بیرس (1842-1914) لغت نامه شیطان
نقاشی پوشاندن سطوح صاف از معرض هوا و جلب نظر منتقدین به آنها ست.

آل کاپ(1909-1979)
هنر آبستره کالایی است تولید کم مایه گان ,که به دست شیادان به شگفت زدگان عرضه می شود.

امی لوتل(1874-1925)
هنر حاصل نیازانسان است به ابراز حالات درونی خویش وضبط پاسخ شخصی اوست به دنیای اطرافش .

۳۷۲ خدایا از تو سپاسگذارم

خدایا به خاطر این که هرگز تنهایم نمی گذاری از تو سپاسگذارم !
خدایا به خاطر این که هر گاه در جاده زندگی قدم هایم اندکی از راه راست سست می شود ، تو با تلنگری به راهم می آوری ، از تو سپاسگذارم !
خدایا ! ممنونم که هر زمان تو را از یاد برده و حضور سبزت را در کنارم فراموش کرده ام با نازل کردن بلایی کوچک مرا متوجه خود ساخته ای تا به یاد آورم که در برابر اراده بی نهایت ، هیچ چیز تاب ایستادگی ندارد !
خدایا ! از این که می بینم بزرگی چون تو ، همواره مرا زیر نظر دارد و هرگز فراموشم نمی کند ، سخت به خود می بالم .
خدایا ! با این که گناه کرده ام ، ناسپاسی نموده ام ، حتی گاهی از رحمت بی کرانت نا امید شده ام و بنده خوبی برایت نبوده ام ، اما تو مهربان هر زمان که درمانده از همه چیز و همه کس شده ام ، باز هم با آغوش باز پذیرایم بوده ای و در نهایت بزرگواری ، حمایتم کرده ای !
به راستی ای پروردگار زیبا و مهربان در برابر این همه لطف و بخشندگی تو ، چه می توانم بگویم ؟
این همه سخاوت و کرم را چگونه پاسخگو باشم ؟
خدایا ! شماره دفعاتی که در نهایت ناباوری و بهت همگان از راه های عجیب و خارق العاده ات در سخت ترین و غیر ممکن ترین شرایط یاورم بوده ای ، از حساب بیرون است .
تو خود نیک می دانی که بنده ات جز چیز هایی که تو به او بخشیده ای در چنته ندارد ، پس تمنا دارم در یافتن راه درست زندگی و به دست آوردن شادمانی ، عشق ، آرامش و سعادت حقیقی یاری ام کنی ، چرا که بدون تو هیچ ندارم و با تو از همگان بی نیازم .
خدای من ، می دانم که با این همه ، تو باز هم مرا دوست داری و همیشه و در هر لحظه مواظبم هستی ، زیرا این حدیث قدسی ات همواره در ذهنم طنین می افکند :
اگر آنان که از من روی برتافتند ، می دانستند که چقدر مشتاق دیدارشان هستم ، هر آینه از شوق جان می سپردند .

۳۷۱ این چنین است دنیایی که به آن می اندیشم

"هیوز نویسنده ای چیره دست است. او یک سیاه نیز می باشد و بسیار مشکل می توان گفت که اول یک نویسنده است یا یک سیاه ."
هیوز به عنوان یک سیاه، دارای شخصیتی است که از سیاه بودن هراسی ندارد. او بخوبی ارزشهای جامعه سیاه را می شناسد و با تمام فشارها و محدودیتها می خواهد که سیاه باقی بماند. اگر کسی به او بخاطر سیاه بودن شکایت کند مورد سرزنش قرار می گیرد. او بمانند بزرگ خانواده ای که می خواهد با وجود تمام تغییرات و فشارهایی که از خارج و به صورت ناخودآگاه بر جمع خانواده وارد می شود ، تمام سنتها را حفظ کند، می ماند .
هیوز در مقام یک نویسنده نیز ، آنچه را می نویسد که اعتقادش است و به شکلی می نویسد که نوشته اش در مسیری که می خواهد، تاثیر گذار باشد.
بدین ترتیب شخصیت هیوز نمونه هنرمند متعهدی است که با درک کامل از زمانه و شرایط آن در جهت بهبود وضعیت همنوعان خود قدم بر می دارد . هیوز زمانی شروع به نوشتن کرد که جلسات زیرزمینی سیاهان اعتراضهای از پیش سرکوب شده بود و راه به جایی نمی برد و سر اسلحه به سمت آنها بود و با کوچکترین حرکتی که سفیدها از آن خوششان نمی آمد پوست سیاهشان را با رنگ قرمز خونشان تزیین می کردند .
هیوز زمانی شروع کرد که می دید سیاهان باور خود را رفته رفته برای آینده بهتر از دست می دهند و از این که سیاه هستند افسوس می خورند و می خواهند که بمانند سفیدپوستان لباس بپوشند ، غذا بخورند ، برقصند و حتی بنویسند .
او شروع کرد که تغییری بوجود آورد که شرایط را عوض کند و مفهوم جامعه سیاه و سفید را از بین ببرد . او تنها به یک جامعه واحد می اندیشید . در آن دوره آزادی هنری تنها حق محدود نشده زندگی سیاهان بود. هنرمندان سیاه در آوازها ، اشعار و داستانهای خود می توانستند وضع جامعه را باز نمایانند و نهضتی جدید را در جهت رسیدن به آزادی پایه گذاری کنند .
اینکه هیوز یکی از مهمترین پایه گذاران این نهضت بود شکی نیست . نهضتی که چگونگی استفاده از هنر در جهت رهبری یک جامعه به سمت هدفش را به خوبی آموزش می دهد .
هیوز در سال 1935 در مقاله ای با نام "To Negro Writers " تمام نویسندگان سیاه را به سمت هدف واحد فرا می خواند . او در این مقاله به مواردی اشاره می کند که نویسنده سیاه می تواند و باید آنها را رعایت کند تا اثرش از شعر وصف زیباییها و رمان عاشقانه به اثر اعتراض و آزادی خواهی تبدیل شود . او مینویسد :
“اگر می خواهی از ماه بنویسی ، بنویس اینجا کشوری آزاد است . اما مواردی وجود دارد که نویسنده سیاه می تواند و باید در نوشته هایش رعایت کند “ او می خواهد که نویسنده متعهد باشد می خواهد که نویسنده شرایط زمانه را درک کند و از توانا یی اش برای بهبود وضع مردمش استفاده کند.
“ نویسنده سیاه باید در نوشته هایش پرده از صورت به ظاهر زیبای بشر دوستی بردارد. همان بشر دوستی که میلیونها دلار پول به مدرسه *Jim Crow می دهد بدون اینکه به فارغ التحصیلان آن کاری دهد و یا بیمارستانهای از تجهیزات درجه دو فقط برای سیاهان می سازد“
هیوز از نویسندگان سیاه می خواهد تا سرگذشت جوانانی را بنویسند که با هزار آرزو و با پرداخت هزینه های فراوان و تحمل سختیهای مختلف درس خواندند اما بعد از سالها تلاش بدون اینکه امکان کاری داشته باشند به انتهای یک خیابان بن بست رسیده اند و یا مردمانی که به دلیل نبود امکانات در بیمارستان سیاهان به بیمارستان های سفید پناه بردند اما از آنجا هم رانده شده و در نهایت جان باختند.
او از همه افشا گری طلب می کند میخواهد که نویسندگان چهره واقعی افرادی که حرفهای زیبا میزنند و بدین ترتیب مردم را سرگرم می کنند تا از واقعیت دور افتند را نشان دهند.
“ما کشور بهتری میخواهیم جایی که بیچارهای نباشد از مدرسه Jim Crow خبری نباشد که بدنامی بیمعنا شود، سلاح جنگی ساخته نشود و ما به بشر دوستی احتیاج نداشته باشیم.”
این گونه هیوز آرمان شهر مورد خواست نهضت را ترسیم میکند. او به دنبال کشوری است که بتواند آن را "موطن من" بنامد و با افتخار نامش را بگوید و از گفتن نامش آسایش و امنیت را احساس کند .
"ما کشوری میخواهیم که از آن خودمان باشد دنیای خودمان، ما کارگران سیاه و سفید، ما نویسندگان سیاه و سفید، آن دنیایی را که میخواهیم میسازیم ."
هیوز پا را فراتر از خواست سیاهان میگذارد و صلحی همهگیر را مطرح میکند. او از کارگران و نویسندگان سفید درخواست میکند که کمک کنند تا دغدغه تبعیض از ذهنها خارج شود و همان نیرویی که صرف تعریف محدودیتها میشود صرف ساختن کشوری شود که مایع افتخار آنها باشد.

من به دنیایی می اندیشم که در آن انسانی
انسان دیگر را تحقیر نمی کند
جایی که عشق زمین را مقدس کرده
و صلح جاده های آن را زیبا کرده
من به دنیایی می اندیشم که همه
راه آزادی را می دانند
جایی که طمع شیره جان را نمی کشد
و زیاده خواهی زنگاری بر روزمان نمی کشد
به دنیایی که می اندیشم سیاه و سفید
از هر نژادی که باشند
زمین را با سخاوت با هم قسمت می کنند
و هر کسی آزاد است
و بدبختی رخت بر می بندد
و شادی، مثل مرواریدی
در زندگی هر کس می درخشد
اینچنین است دنیایی که به آن می اندیشم.

Jim Crow * نام مدرسه ای که شخصی با همین نام آن را برای سیاهان ساخت.

منابع:

- To Negro writers 1935 by Langston Hughes
- Recent works of fiction 1934 by Leane Zugsmith - NY Times
- Just Take the A train by David Levering Lewis 2001 – NY Times
- Democracy Here is held flexible by George Eckel

۳۷۰ رازهای دوستی

راز دوستی در این است که
هرگز دوستانت را قضاوت نکنی ، بلکه همواره نکات مثبت آنها را ببینی .
دائما"دیگران را سرزنش نکنی ، بلکه مزایای مثبت کار درست را صادقانه بیان کنی .
از سعادت دوستان شاد باشی و هرگز وضعیت خود را با بدبینی با وضعیت آنها مقایسه نکنی .
در غم و ناراحتی دوستانت شریک باشی و به آنها دلگرمی بدهی ، نه این که با ابراز احساسات نادرست ، ناراحتی شان را تشدید کنی .
حامی حقوق دوستت باشی ، حتی اگر ناچار شوی به اشتباه خود اعتراف کنی .
معتمد بودن است . روی حرفت بایست ، به قولت عمل کن و به تعهد ت پایبند باش .
در معاشرت با جمع رشد کنی و آگاهی ات را افزایش دهی .
به تنش های موجود در رابطه ات بها ندهی و دست به کاری بزنی که موجب تقویت دوستی شود .
برای دوستانت یک دوست واقعی باش ، حتی زمانی که با تو بد می کنند .
به دنبال سودی باشی که به نفع هر دوی شما باشد . هرگز از دوستانت در راه کسب منافع شخصی سوء استفاده نکن .

( جی دونالد والترز)

۳۶۹ و عاشق...

باد
بوی عشق را لابه لای شاخه های بید
دمیده بود
،
قناری
که تازه از قفس رهیده بود
صدای عشق را
لابه لای برگ
گلی شنیده بود
،
و تنها عاشق بود
که بی توجه به عشق
زیر درخت تنهایی خود
لمیده بود...

۳۶۸ یادگیری

یادگیری مستمر حداقل شرط لازم برای موفقیت در هر زمینه ای است.

۳۶۷ تفکر

به سان رود ...
که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند،
رونده باش،
امید هیچ معجزی ز مرده نیست،
زنده باش ..

۳۶۶ دلیل بسیار محکم برای اینکه به زن بودن خود افتخار کنید

1- نام هر گل و زیبایی در طبیعت است را روی شما می‌گذارند.
2- هنگامی که رنگ پریده یا بیمار هستید با کمی وسایل آرایش می‌توانید خود را زیباتر کنید و هیچ کس هم از شما ایرادنمی‌گیرد( کاری که بسیاری از آقایان مد روز یواشکی انجام می‌دهند).
3- تمام شاعران ایران زمین در وصف گل روی شما هزاران شعر گفته و خط و خال و چشم و ابروی شما را ستوده اند.
4- مجبور نیستید سر کار بروید و پول یک ماه کار و تلاشتان را برنج و گوشت و نخود و لوبیا بخرید.
5- به راحتی و با اعتماد به نفس هر وقت که لازم بود گریه می کنید و غم و غصه هایتان را در دل جمع نمی کنید تا سکته کنید.
6- عمرتان بسیار طولانی است.
7- آنقدر حرف برای گفتن دارید که هرگز کم نمی‌آورید.
8- همیشه یک عالمه دوست و رفیق ناب دارید و کمتر گرفتار رفیق ناباب می شوید.
9- هرگز در حمام خود را گربه شور نمی کنید.
10- بزرگ شده اید و کمتر برای طرفداری از تیم قرمز و آبی یا این حزب و آن حزب جلز و ولز کرده و کرکری می خوانید.
11- ریش و سبیل ندارید که موقع آب خوردن قبل از خودتان سبیلتان آب بنوشد.
12- عشق و هنر ابداع شماست.
13- همیشه جوان تر از سنتان هستید و هیچ کس نمی داند شما چند ساله اید.
14- از سن 9سالگی به بلوغ عقلی و جسمی می‌رسید و حالاحالاها بایدبدوند تا به پای شما برسند!.
15- بهشت زیر پای شماست.
16- اگر موهایتان مرتب نبود یا وقت برای مرتب کردنشان نداشتید، با سرکردن یک روسری قضیه حل است.
17- همیشه در کیفتان آینه دارید و موقعی که در سلف سرویس دانشگاه قورمه سبزی می‌خورید یک دانه لوبیا لابه لای سبیلتان جا خوش نمی کند.
18- همیشه تمیز ونظیف و خوشبو هستید.
19- به وزنتان اهمیت می دهید و شکمتان جلوتر از خودتان وارد اتاق نمی شود.
20- همیشه مقداری پول برای روز مبادا دارید که جز خودتان هیچ کس از جای آن خبر ندارد.
21- مجبور نیستید از این خانه به آن خانه بروید و خواستگاری کنید، مثل خانمها در خانه می‌نشینید تا دیگران با کلی منت و خواهش و التماس و گل و هدیه!!! از شما اجازه ی حضور بگیرند.
22- می‌توانید موهایتان را بلند یا کوتاه کنید و هر نوع لباسی که دوست داشتید بپوشید از شلوار تا دامن... و هرنوع کفشی را بپسندید به پا کنید از اسپرت تا پاشنه سه سانتی و بالاتر.
23- مجبورنیستیدبارهای سنگین را جابه جا کنید یا تن به مشاغل سخت و پایین بدهید چراکه شما یک خانم هستید!.
24- حق تقدم با شماست.
25- مرد از دامن شما به معراج می رود.
26- هرگز از فرط خشم نعره نمی کشید و از فرط حسادت کبود نشده و خون راه نمی اندازید.
27- نیم بیشتر صندلی های دانشگاه ها را شما تصاحب کرده اید.
28- ضعیف کش نیستید و دق و دلی رئیس اداره تان را در خانه خالی نمی کنید.
... و اگر خوب فکر کنید می بینید که صدها دلیل محکم دیگر وجود دارد که شما به زن بودن خود افتخار کنید.

۳۶۵ دلیل محکم برای اینکه به مرد بودن خود افتخار کنید

1- همیشه از نام خانوادگی شما استفاده می‌شود.
2- مدت زمان مکالمه ی تلفنی شما حداکثر سی ثانیه است .
3- برای یک مسافرت یک هفته ای تنها یک ساک کوچک دستی نیاز دارید.
4- در تمام شیشه های مربا و ترشی را خودتان باز می‌کنید.
5- دوستان شما توجهی به کاهش یا افزایش وزن شما ندارند.
6- جنسیت شما در موقع مصاحبه‌ی استخدام مطرح نیست.
7- لازم نیست کیفی پر از لوازم بی استفاده را همه جا به دنبالتان بکشید.
8- ظرف مدت 10دقیقه می‌توانید حمام کنید و برای رفتن به مهمانی آماده شوید.
9- همکارانتان نمی‌توانند اشک شما را در بیاورند.
10- اگر در 34 سالگی هنوز مجردید، احدی به شما ایراد نمی‌گیرد.
11- رنگ اجزاء صورت شما در هر صورت طبیعی است.
12- با یک دسته گل می‌توانید بسیاری از مشکلات احتمالی را حل کنید.
13- وقتی مهمان به خانه‌ی شما می‌آید لازم نیست اتاق را مرتب کنید.
14- بدون هدیه می‌توانید به دیدن تمام اقوام و دوستانتان بروید.
15- می‌توانید آرزوی هر پست ومقامی را داشته باشید.
16- حداقل بیست راه برای بازکردن در هر بطری نوشابه‌ی داخلی یا خارجی بلد هستید.
17- ضرورتی ندارد روز تولد دوستانتان را به خاطر داشته باشید.
18- ... و بالاخره روزی یک پیرمرد موفق خواهید شد.

۳۶۴ ساختن دنیا

پدر روزنامه م‍ی خواند، اما پسر کوچکش مدام مزاحمش می شد. حوصله پدر سر رفت و صفحه ای از روزنامه را - که نقشه ی جهان را نمایش می داد - جدا و قطعه قطعه کرد وبه پسرس داد و گفت:
" بیا کاری برا یت دارم. یک نقشه ی دنیا به تو می دهم، ببینم می توانی آن را دقیقا همانطور که هست بچینی ؟ "
و دوباره به سراغ روزنامه اش رفت ، می دانست پسرس تمام روز گرفتار این کار است. اما یک ربع بعد ، پسرش با نقشه کامل برگشت.
پدر گفت:" مادرت به تو جغرافی یاد داده است؟ "
پسرجواب داد: " جغرا فی دیگر چیست؟!؟ اتفاقأ پشت همین صفحه ، تصویری از یک آدم بود. وقتی توانستم آن آدم رابسازم، دنیا را هم دوباره ساختم! "

۳۶۳ بازی با اعداد

978 - 879 = 198
879 - 978 = 198
654 - 456 = 198
456 - 654 = 198
123 - 321 = 198
321 - 123 = 198

این عدد دقیقا ردیفهای اعداد ماشین حساب هستند بصورت افقی که از برعکس خودشون کم شدن

۳۶۲ آبشار

آبشاری است بسیار بلند، هیچ کس به سرچشمه آن دسترسی ندارد، شدت و حجم آب آن به قدری زیاد است که هرکسی را توان نزدیکی به آن نیست! در بین دو مرز طولانی قرار گرفته. وقتی فرو می ریزد رودخانه ایی است بس عظیم. سیل هایی که دیده ام در مقابل وسعت آن، ذره ایی بیش نیست. می گویند نوشی از آن آب، تا یکسال ضامن سلامتی است!

وقتی عزم سفر کردیم، من عجولانه راه افتادم. شاید تصورم پیک نیک بود و گذری از کنار آبشار و نوش آبی. وقتی رسیدیم، پی به اشتباهم بردم. همه با کوله بارهایی پر از وسایل آمده بودند و من دست خالی! امکان نزدیک شدن برایم مقدور نبود شدت آب به قدری زیاد بود که از فاصله صدها متر آدم رو خیس می کرد……. تصمیم گرفتم دفعه دیگر با تجهیزات کامل برگردم.

وقتی دوستانم برای بار دوم آنجا می رفتند خستگی، توانم را گرفته بود و امکان رفتن از من سلب شد!

بار سوم همراه بقیه رفتم. تصورم این بود که این بار با تجربه تر عمل خواهم کرد ولی چه خیال خامی! چون تازه متوجه شدم که اصلا امکان برداشتن از اون آب نه تنها برای من بلکه برای هیچ کس مقدور نیست! البته راهنما به جلو اشاره کرد و گفت: جلوتر فضایی وجود دارد که می توان از آن آب برداشت.

وقتی به آنجا رسیدم دریایی دیدم پر از آب زلال و آرام ... انعکاس نور آفتاب در آن، فضایی بسیار زیبا ایجاد کرده بود. شدت نور بقدری زیاد بود که چشم را خیره میکرد... مردم برای برداشتن آب چه تجهیزات سنگینی با خود آورده اند! تانکرهای آب بی وقفه در رفت و آمد بود. همه، مخازن همراه خود را پر از آب می کردند، حتی سوغات برای دوستان و فامیل. من چه ساده فقط یک لیوان همراه داشتم آن هم یک بار مصرف!.... البته از آب نوشیدم!!

۳۶۱ دانستنیها

1.خرس های قطبی چپ دستند.
2.دلفین ها با یک چشم باز می خوابند.
3.حافظه ی ماهی قرمز فقط 3 ثانیه است.
4.مورچه ها نمیخوابند.
5.فیل ها تنها حیواناتی هستند که نمیتوانند بپرند.
6.هیچ کاغذی را نمیتوان بیش از 7 بار تا کرد.
7.چشم شتر مرغ از مغزش بزرگتر است!