۸۲۵ زبان بدن

زبان بدن و راهنمای تعبیر حرکات بدن

  
مى گویند، شنیده ایم و قبول داریم، که «آدم به روى باز، جایى مى رود، نه به در باز»

   اگر مهمان خانه اى شویم که صاحب آن با هزار و یک مدل تعارف (آفتاب از کدام طرف درآمده، راه گم کردى و...) بگوید که از حضور ما در آنجا خوشحال است، ولى حرکات چهره و دست و پایش حرفى دیگر بزند، هرگز راضى نخواهیم بود. بسیارى از مردم از تأثیر ارتباط غیر کلامى در روابط اجتماعى خود غافل هستند و تصور مى کنند تنها با استفاده از کلمات و جملات زیبا، مؤدبانه و دوستانه مى توانند حقیقت درون خود را پنهان کنند. حال آنکه بیش از ۵۰درصد از آنچه در درون من و شما مى گذرد را مى توان از طریق ارتباطات غیر کلامى کشف کرد. برای همین گفته می‌شود که نامه ناقص‌تر از تلفن (چون لحن و آهنگ صدا معلوم نیست) و تلفن ناقص‌تر از گفتگوی رودررو عمل می‌کنند. برای همین بر اساس یک تحقیق آماری نوشتن 7% ، تلفن 40% و صحبت رودررو بیش از 50 درصد از منظور را منتقل می‌کنند.

زبان بین المللى یا ملى و قومى؟!
از سالها قبل تأثیر «زبان بدن» و تغییرات چهره در ارتباط بین انسانها مشخص شده است، اما سؤالى که همیشه مطرح مى شود، این است که:
«آیا این زبان بین المللى است یا فرهنگها و آداب و سنن اجتماعى آن را تعیین مى کند؟»
اما در تحقیقاتى که انجام شده است، دریافته اند که بسیارى از حرکات بدن و اندامهاى ما (درست مانند حیوانات) معنا و مفهومى خاص را بیان مى کند که شمار زیادى از آنها احساس مشابه در مردمى از ملل مختلف ایجاد مى کند و از میان تمام اجزاى این زبان، حرکات و تغییرات چهره مفهومى کلى تر و به عبارتى بین المللى تر دارد و مى توان غم، شادى، اضطراب، نگرانى، تردید و... را در چهره یک فرد به دور از فرهنگ، زبان و... خاص تشخیص داد.

 ارتباط چشمى:
    پذیرش یا عدم پذیرش سایرین معمولاً از طریق ارتباط و تماس چشمى حاصل مى شود، یک معلم یا سخنران معمولاً به کسى توجه دارد که در حین صحبت او نگاهش به جاى دیگر نباشد. براى شروع هر نوع بحث، مذاکره و صحبت از چشم هایمان کمک مى گیریم و به جرأت مى توان گفت ارتباط بین دو فرد بدون ارتباط چشمى، فضا را سرد و بى روح مى کند و حتى اگر سراپا گوش باشیم، چون چشم را به کار نگرفته ایم، گوینده را ناراحت و رنجیده خاطر مى کنیم، درست مانند آقایى که در هنگام صحبت گرم و سراسر هیجان همسرش سراپا گوش است، اما چشم خود را مشغول مطالعه روزنامه کرده است! و باید منتظر عواقب این حرکت باشد!
- نگاه کردن به گوینده: علاقه مندى به صحبتهاى او را نشان مى دهد.
- چشمهاى خندان! = احساس آرامش در شنونده.
- خیره و بدون حرکت نگاه کردن = حضور جسم بدون حضور روح در مکان، حواس پرتى.
- نگاه به روبرو، آسایش و آرامش زیاد از حضور در آن فضا.


 حرکات دستها:
 
 پس از چشم، دست ما در ایجاد ارتباط نقش مهمى دارند. ارتباطى تنگاتنگ بین مغز و دست (اندیشه و کردار) وجود دارد. تحقیقات نشان مى دهد همه ما در هنگام حرف زدن از دستهایمان کمک مى گیریم و نمى توان کسى را پیدا کرد که بیش از ۱۵ ثانیه در حین صحبت کردن، به انگشتان و کف دست استراحت دهد.

- اگر شخصى در حین صحبت با شما انگشت شست را در میان سایر انگشتان پنهان کرد، از موضوعى نگران است یا در واقع سعى دارد خود را پنهان کند.
- دیدن دست باز شخصى که صحبت مى کند، ۲ برابر حس اعتماد، دوستى و مهربانى و خیرخواهى را در مقایسه با دیدن پشت دست ایجاد مى کند.
- نشان دادن روى دست در حین صحبت، به معناى تردید در صحبت و یا پنهان کردن مطلبى است و معمولاً چنین شخصى، شریک تجارى خوبى نیست.
- و کسى که دست باز خود را به طرف جلو حرکت مى دهد و سخن مى گوید، مى خواهد خود را از شر موضوعى خلاص کند.
- فشار دادن کف دستها به هم و قفل کردن انگشتان روى هم یک نوع حالت تدافعى است.
- اما نگاه داشتن دستها روى هم به شکل هرم نشانه آمادگى براى موافقت است.
- مالیدن دستها به هم مى تواند معانى مختلفى داشته باشد، از جمله آنکه با گوینده به اشتراک و اتفاق نظر رسیده ایم.
 

 دهان:
 فشار دادن لبها به یکدیگر به معناى عدم موافقت و نشانى از بى علاقگى شخص به صحبت کردن است.
- گاز گرفتن لبها: عدم اعتماد به نفس، دستپاچگى و خجالت.
 

 تماس دست با سایر نقاط بدن و یا اشیاء:
- دست به سینه بودن: احتیاط، هوشیارى، نوعى حالت تدافعى و شاید هم فرار از سرما.
- چانه را روى کف دست گذاشتن: عدم قبول شخص مقابل.
- به آرامى برداشتن عینک از چشم و با دقت پاک کردن آن: شخص مى خواهد پیش از موافقت یا مخالفت با گوینده کمى فکر کند.
- بازى کردن با برآمدگى بینى، توجه و فکر عمیق.
- لمس یا مالش بینى: نشانه اى از شک و در مجموع نوعى واکنش منفى.
- مالیدن اطراف چشم: ارزیابى یک پاسخ.
- جمع کردن شانه ها: فرو نشاندن یک خشم درونى.
- با نوک انگشتان به جایى کوبیدن و صدا درآوردن: پریشانى، خستگى و نوعى نگرانى.
- مالیدن یقه لباس یا گردنبند و بازى کردن با آن: نوعى نا امنى.
- مالیدن و لمس کردن پشت گردن: قرارگرفتن در شرایطى ناخوشایند.
- نگاه داشتن سر با گرفتن بینى بین انگشت نشانه و شست: خستگى.
- کشیدن نرمه گوش با انگشت شست و سبابه: ادامه تمرکز بر روى مطلب مورد نظر.
...
خلاصه اینکه معنى و مفهوم و پیام حرکات بدن، دنیایى است که بهتر است کمى به آن دقیق تر باشیم و بدانیم که براى مثال لبخند زدن بسیار خوب است. اما «لبخندى بزرگ که دهان را تا پهلوى صورت باز مى کند و مدتى طول مى کشد تا عضلات چهره به حالت اولیه خود بازگردند و دهان بسته شود، لبخندى غیر واقعى و تصنعى معنا مى دهد!»

۸۲۴ فرق بچه‌ها و بُزرگترها

تفاوت بچه ها و بزرگترها

چند دلیل برای این که بچه ها به ندای کودک درونشان توجه بیشتری دارند.
1- بچه ها به غیر از زیبایی های اطراف شون چیزی نمی بینند. حال آن که بعضی از بزرگتر ها فقط دنبال دیدن زشتی ها هستند.
2- بزرگترها از هیچ و پوچ یا بهتر بگیم دلایل کاملا منطقی قهر و دعوا راه می اندازند و در آخر کار را به جایی می رسونن که بهترینش قهر یک ساله و بدترینش ترک همیشگی شان و در موارد زناشویی جدایی است. در حالی که بیشتر ین بچه ها مدت قهرشان یک ساعت و در آخر آشتی آشتی هر دو بریم تو کشتی.
3- در دنیای بچه ها هر کی زودتر بگه دوست دارم برنده است ولی در دنیای بزرگتر ها هر کی زودتر بگه دوست دارم بازنده است.
4- بچه ها همیشه دوست دارند یاد بگیرند (شاگرد باشند) ولی بزرگتر ها همیشه دوست دارند یاد بدن (استاد باشند)
5- بچه ها القاب یا بهتر بگوییم مسئولیت را راحت قبول می کنند و با عشق پیگیرش هستند ولی بزرگتر ها از قبول این القاب یا مسئولیت هایی مثل همسر پدر و مادر هراس دارند و در بعضی از موارد از زیر مسئولیت فرار می کنند.
6- پیش بچه ها دروغگو دشمن خداست ولی پیش بزرگتر ها دروغ مصلحت آمیز اشکالی ندارد.
7- بچه ها خیلی راحت نشون می دهند که دوست دارند همیشه با کی باشند واز کی بدشون می آید ولی بزرگتر ها بعضی مواقع کسانی را که دوست دارند پیش آن ها باشند خرد می کنند و برای حفظ منافع با کسی می روند که از آن بدشون می آید.
8- بچه خیلی راحت می خواهند از طرف مقابلشان برای شون کاری انجام بده یا باهاش جایی بیان و یا کاری رو به خاطره آنان انجام نده ولی بزرگتر ها لقمه را دور سرشون صد بار می چرخونند و در آخر هم طرف منظورش را درک نمی کنه و سوء تفاهم ایجاد می شود.
9- بچه ها منظورشان را خیلی واضح بیان می کنند ولی بزرگتر ها از یک جمله هزار منظور داشته باشند مثلا : وقتی بچه ای به کسی می گوید امروز خوشگل شدی منظورش یعنی همیشه خوشگل هستی ولی یک بزرگتر حرفی را بزنه یعنی دوست دارم تمام روز را با تو باشم یا سرم شلوغ نیست یا آن قدر تو را دوست دارم که هر روز تو را می بینم به نظرم زیبا هستی یا عجب پاچه خوار خوبی ام !!!
10- بچه ها برای رسیدن به هدف دست به همه کاری می زنند ولی نه هر کاری در صورتی که بزرگتر ها برای رسیدن به هدف خودشون به هر کاری دست می زنند.
11- بچه ها حتی با گرفتن یک توپ یا یک سیب خوشحال می شوند ولی بعضی مواقع دنیا را به بزرگتر ها بدی لذت زیادی نمی برند.
12- بچه ها با هم زندگی می کنند و همه را به یک چشم می بینند درحالی که بزرگتر ها هزار دلیل می یارند که فلانی لیاقت دوستی با من را ندارد!
13- بچه ها آب را در فنجون کوچکشون چای آب میوه قهوه نوشابه فرض می کنند واز خوردنش لذت می برند ولی بزرگتر ها به دنبال بهترین ها هستند و تازه بعدش هم ایراد می گیرند.
14- بچه ها در عالم خودشون سرشون بره حرفشون نمی ره و بعضی از بزرگتر ها حرف 5 دقیقه قبل را هم قویا تکذیب می کنند.
15- بچه ها خدا را مهربان ترین و دوست داشتنی ترین و بهترین می دانند ولی بزرگتر ها بعضی از مواقع خدا را بی رحم می دانند.

۸۲۳ اصلاح رفتار با اطرافیان

بدترین سردرگــُمی ما در رفتار با همسر ، فرزند و یا دوستان و والدین و حتی همکار و دیگران دو موضوع کاملاً متناقض به نامهای اقتدار و صمیمیت هستن. یعنی ما وقتیکه اقتدار نشون بدیم نگرانیم که از طرف مقابلمون دور می‌شیم و وقتی هم که صمیمیت رو پیش می‌گیریم نگرانیم که حقوق خودمون رو ضایع کرده باشیم.
پاسخ این پارادوکس مهم یک مثلث شناخته‌شده است که رأس‌های اون صداقت ، احترام و صراحت هستن. وقتی در هر رابطه‌ای دروغ ، تظاهر و اهانت رو کنار می‌گذاریم می‌تونیم امیدوار باشیم که هم حقوق خودمون رو حفظ کرده‌ایم و شخصیت و اعتبارمون رو از دست نداده‌ایم و هم اینکه بذر اعتماد و پذیرش و محبت رو کاشته‌ایم.

سؤال : چرا پس گاهی خشونت و روشهای دیگه در رابطه‌ای جواب میدن و ما رو موفق می‌کنن؟
جواب :‌ افراد در زمان بروز مُشکلات سه‌دسته‌ان: 1- خودنگر : اونهایی که همیشه خودشون رو مقصر و طرف مقابل رو مُحق حس می‌کنن. این موضوع به تربیت یا احساس فرد به طرف مقابل هم برمی‌گرده. 2- دیگرنگر: همیشه طرف مقابل رو مقصر می‌دونن. 3- مسئله‌نگر: فقط دنبال حل مسئله هستن نه جُرم افراد. حالا فرض کنیم که یه آدم دیگرنگر و طلبکار با یه آدم مظلوم و توسری‌خور خودنگر مواجه میشه و ممکنه پیروز بشه اما چون مسئله بین اونها حل نمیشه این توافق موقت خواهد بود.

سؤال : چطور تأثیر حل مسئله رو پایدارتر کنیم؟
جواب :‌ فرض کنیم شخصی که در مقابل ماست با هر نسبتی که با ما داره ، رفتارش ناخوشایند و اشتباهه. قدم‌اول :‌ به خودمون حالی می‌کنیم و تمرین که بدونیم هر رفتاری هر چند غیرموجه حتماً علتی داره و باید با صبر اون علت رو یافت. و اگه یکی از ما دو تا در شرایط هیجان یا عدم تعادل روحی هستیم باید صبر کنیم تا حالمون خوب بشه. قدم دوم : باید نشون بدیم که اون مثلث صداقت‌،‌احترام‌وصراحت رو می‌شناسیم و مسئله‌نگر هستیم و طرف مقابل رو درک می‌کنیم. طبیعیه که اگر در حرفهامون یک چیز بگیم و در رفتارمون و حالت‌های چهره و زبان‌ِ‌بدن پیام دیگه‌ای منتقل کنیم ، طرف مقابل ما قانع نخواهد شُد. قدم سوم : یادمون باشه که ما در هر صورت اگه هدفمون رو مهم می‌دونیم و مایلیم که بهش برسیم نباید صحنه رو ترک کنیم و ترک کردن معرکه یعنی واگذار کردن رابطه بدونِ هیچ نتیجه مطلوب. پس ما راه‌حل‌ها رو امتحان نمی‌کنیم تا مقطعی جواب بدن ، بلکه دائم اونها رو به کار می‌بریم. مثل گرامافونی که سوزنش گیر کرده ..

۸۲۲ ترس

بخت خوب
نویسنده: دکتر راشل نائومی ریمن
مترجم: مهدی مجردزاده کرمانی


وقتی بترسیم که چیزی را از دست بدهیم،
 اشیایی که ما مالک آن‌ها هستیم، مالک ما می‌شوند

       هر اتفاق بدی که در خانواده ما می‌افتاد، پدرم سرش را تکان می‌داد و می‌گفت «این هم از بخت خانواده ما.» و این عبارت را در کمال راحتی و عادلانه برای هر موردی به کار می‌برد و فرقی برایش نمی‌کرد که این اتفاق بد، به سادگی از دست دادن جای پارک اتومبیل باشد و یا مورد مهمی نظیر ورشکستگی و یا بیماری مزمن تنها دخترش. بخت خانواده ما بی‌تردید بخت خوبی نبود. پدرم که عقیده محکمی به مجبور بودن انسان در این جهان داشت، زندگی را ناشی از تصادفات روزگار و در معرض خطر می‌دانست و خود را دستخوش حوادث می‌دید. بخت خانواده ریمن غالباً در خواب بود. طی سال‌های بسیار، عقیده بر این بود که ما مردمان بدبختی هستیم.

    در سال 1971 پدرم جایزه بخت آزمایی ایالت نیویورک را برد. مبلغ جایزه، رقم سرسام آوری نبود، ولی بیش از آن بود که پدرم در عمر خود چنین مبلغی را یک جا دیده باشد. از نظر او، پول بادآورده‌‌ای بود. از نظر من هم بخت خوبی بود، نه به لحاظ پول، بلکه به خاطر آن چه که بعد از آن اتفاق افتاد.

    هنگام برنده شدن، پدرم در بیمارستان بستری بود و پس از جراحی غده‌‌ای که معلوم شد خوش خیم بوده است، دوران نقاهت را می‌‌گذراند. او بلیت را به سینه‌اش چسبانده بود و می‌گفت به هیچ یک از افراد خانواده‌، دوستان و حتی مادرم اعتماد ندارد تا آن را برایش نقد کند. باور کرده بود که ممکن است دیگران بلیت را برای خودشان بردارند، و یا بگذارند کسی آن را بدزدد، و یا هنگام نقد کردن، کارکنان اداره بخت آزمایی سرشان را کلاه بگذارند و بلیت را ثبت نکنند. مدت‌ها بلیت را نگه داشت. هنگامی که آخرین مهلت ارائه بلیت نزدیک شد، من و مادرم را قسم داد که این راز را فاش نکنیم، چون اگر دیگران بفهمند که پول بادآورده‌‌ای به دستمان رسیده است، به فکر سوء استفاده خواهند افتاد. سرانجام خودش بلیت را برد و نقد کرد، ولی هرگز آن را خرج نکرد، چون می‌ترسید دیگران بفهمند که او پول دارد.

    کم کم نگرانی خاصی بر زندگی ما سایه انداخت. پس از آن ثروت بادآورده‌‌ای نصیب من شد که جنبه معنوی داشت. من دیدم که بخت بد خانواده ما ساخته و پرداخته خود ماست. برای این که پدرم در این جهان خوشبخت شود، هیچ راهی وجود نداشت. او حتی می‌توانست بردن پنجاه هزار دلار جایزه را به یک بدبختی، موجبی برای اندوه و غصه، نگرانی و فشار عصبی تبدیل کند. پیش از آن واقعه، من باور کرده بودم که ما واقعاً بدبخت هستیم، بعد از آن گویی پرده تاریکی که بر زندگی ما افتاده بود، برداشته شد. بعد از واقعه بلیت بخت‌آزمایی، گویی به ثروت بادآورده‌ای دست یافتیم.

    اما از زندگی پدرم ثروت‌های بادآورده‌ی دیگری هم نصیب من شد و آن درس‌هایی بود درباره از دست دادن و به دست آوردن. در حقیقت، هیچ انسان زنده‌‌ای وجود ندارد که چیزی را از دست نداده باشد. در واقع، از لحظه تولد، فقدان چیزها را یاد می‌گیریم. غالباً طرز تلقی خانواده را از موضوع فقدان، می‌پذیریم، همچنان که من پذیرفتم. این درس‌هایی که درباره فقدان و معنی آن یاد می‌گیریم، جزو مهم‌ترین درس‌های زندگی ما هستند. این حکمت‌ها را کسی با کسی در میان نمی‌گذارد، زیرا وقتی چیزی را از دست می‌دهیم، غالباً احساس شرمندگی می‌کنیم.

    وقتی سرانجام پدر و مادرم جای کوچکی را در لانگ آیلند خریدند و پدرم بازنشسته شد من بیست سال داشتم. تا مدتی به نظر می‌آمد که رویای او به حقیقت پیوسته است. یک روز شنبه، چند ماه پس از آن که صاحب خانه شده بودند، دم منزلشان توقف کردم و دیدم که پدرم توی صندلی از فرط خستگی خوابش برده است. منظره‌‌ای که از زمان کودکی با آن آشنایی داشتم، ولی فکر می‌کردم که دیگر وضعشان خوب شده است. مادرم گفت که پدرم به تازگی کار کوچکی پیدا کرده است و شاید بتوانند دستی به سر و روی خانه بکشند. هر چیزی استهلاک دارد.

    بار بعدی که به دیدارشان رفتم، باز هم توی صندلی خوابیده بود. پرسیدم «از وضعتان راضی هستید؟» مادرم گفت «خوب، پدرت می‌ترسد کسی وارد منزل شود و هر چه را که در این مدت به زحمت فراهم کرده‌ایم، ببرد. او هنوز ناچار است کار کند تا شاید بتوانیم خانه را به دستگاه دزدگیر مجهز کنیم.» دلم فرو ریخت. پرسیدم که چه قدر خرجش می‌شود. از جواب طفره رفت و گفت طولی نمی‌کشد که آن را نصب خواهند کرد. چند ماه بعد که به دیدارشان رفتم، پدرم را خسته و کسل دیدم. پرسیدم که چه موقع برای استفاده از تعطیلات به سفر می‌روند. مادرم گفت «امسال که نمی‌شود. نمی‌توانیم خانه را خالی بگذاریم.» پیشنهاد کردم کسی را برای مراقبت از خانه بیاورند. پدرم با ترس گفت «نه، نه، می‌دانی که مردم چه جوری هستند. حتی دوستان با دلسوزی از اموال آدم نگهداری نمی‌‌کنند.» و بعد از آن دیگر به مسافرت نرفتند.
    سرانجام، طوری شد که پدر و مادرم به ندرت با هم بیرون می‌رفتند، حتی برای رفتن به سینما. همیشه احتمال آتش سوزی یا فاجعه مبهم و نامعلوم دیگری وجود داشت. و پدرم تا زنده بود، مشاغل عجیب و غریبی را به عهده گرفت. عاقبت خانه چنان بر سرنوشت آنان حاکم شد که هیچ یک از کارفرمایان سابقش چنان نبودند.


۸۲۱ مثبت اندیشی

اثرات مثبت اندیشی در بهداشت روان

در دنیای لجام گسیخته کنونی، که مادیات همه چیز را تحت الشعاع قرار داده است، عواطف، احساسات و بشردوستی و نوع پرستی می رود که به فراموشی سپرده شود. در دنیایی که فقر و تنگدستی، جنگ و خونریزی، فساد و تباهی هر روز رو به افزایش است؛ چیزی جز پشتوانه معنوی، مثبت اندیشی، جز تغییر و تحول درونی نمی تواند بشر را از این همه نابسامانی و از هم گسیختگی و از هم پاشیدگی های روانی نجات دهد.اما سؤال اینجاست که مثبت اندیشی مقوله روان شناختی است یا جامعه شناختی؟ آیا ویژگی های فردی موجب شاخص ها و معیارهای مثبت نگری است یا این که فضا و شرایط اجتماعی است که ما را به مثبت نگری رهنمون می کند؟ در این مقاله سعی شده است هم رویکرد روانشناختی و هم رویکرد جامعه شناختی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد


مثبت اندیشی از نظر روان شناسی


زندگی سرشار از نعمت ها و ثروت های نامحدود است. همه انسان ها حق و اختیار دارند در زندگی موفق شده و با شادمانی و نشاط زندگی کنند، ولی دستیابی به شادی و شادابی و موفقیت در هر زمینه، فقط به همت و تلاش افراد بستگی دارد، هیچ کس جز خود شخص نمی تواند موفقیت ها و شادابی ها یا غم ها و شکست ها را برای خویشتن فراهم سازد. چگونه است که گروه اندکی، احساس خوشبختی و سعادت می کنند، در حالی که عده زیادی از خود ناراضی هستند. به طور کلی، هر کس حوادث را با توجه به باورها و بینش خود تفسیر و توجیه می کند. در واقع حقیقت همه چیز از افکار و ذهن انسان سرچشمه می گیرد، یعنی انسان ساخته و پرداخته افکار خویش است، در واقع تو همان هستی که می اندیشی این ذهن ماست که از ما انسانی موفق و قوی می سازد، یا برعکس آن عمل می کند.
روان شناسان معتقدند که اندیشه ها و پندارهای ماست که کیفیت زندگی ما را می سازند، اندیشه ها هستند که موجب موفقیت یا شکست، عامل سلامتی یا مریضی، باعث خوشبختی یا بدبختی ما هستند. با اندیشه های مثبت است که انسان سرشار از شور و شوق و اشتیاق، احساس خوشبختی، تندرستی و آرامش می کند و با افکار منفی است که احساس شکست، بدبختی، مریضی، بیچارگی و بدبینی می کند. با اندیشه های مثبت است که توانمندی ها، اعتماد به نفس و خودباوری ها قویاً افزایش می یابند، در حالی که با افکار منفی احساس ناتوانی، حقارت و خودکم بینی ها در انسان تشدید گردیده و در نتیجه بسیاری از امراض روحی و جسمی گریبان گیر فرد می شود. جای تأسف است که اکثر مردم بدون این که خود متوجه باشند، با تکرار اندیشه های مجرب، انرژی های خود را بر ضد خویش به کار برده و سبب بدبختی های خود می شوند!
وقتی اندیشه های منفی را در سر داریم، آنها را خواسته یا ناخواسته هر روز چند هزار مرتبه تکرار می کنیم، در نتیجه افکار منفی قوی تر می شوند و جای بیشتری در ذهن به خود اختصاص می دهند در نهایت تمام بخش تولید فکر را تحت نظارت خود می گیرند و به مجموعه افکارمان، ماهیت منفی می دهند. با این روند، بدون این که بخواهیم و ندانسته، بخش عظیمی از توانایی های (بالقوه و بالفعل) خود را ناتوان ساخته و بیهوده هدر می دهیم در نتیجه بی حوصله، کم اشتها، پریشان حال، بدخواب و افسرده… می شویم و به ناراحتی های قلبی و عروقی و فشار خون و درد دیگر دچار می شویم، به عبارت ساده سموم حاصل از نگرانی، خشم، ترس، ناکامی و منفی بافی ما را به سوی بیماری و نابودی می کشاند.انسان برای بقا و بهتر زیستن همیشه تلاش می کند، در این حرکت مهم ترین مسأله بهره مندی از تفکر مثبت است و این تلاش، بشر را به سرمنزل آرامش و آسایش جسم و روح سوق می دهد. گواه آن سفارش بسیاری از بزرگان دین است که انسان را به اندیشه مثبت رهنمون کرده اند

.
مثبت اندیشی از نظر جامعه شناسی


مثبت نگری حاصل تعامل آرام و بدون مشکل با محیط اجتماعی است که پیامد آن مجموعه ای از تمایلات مبتنی بر رضایت مندی، خوش بینی، امید، اعتماد و اطمینان خاطر در فرد است. نقطه مقابل آن وجود بیزاری، ترس، عصبانیت، ناامیدی و نگرانی خواهد بود.مثبت نگری زمانی بوجود می آید که افراد احساس نمایند درکشان از خودشان تأیید شده است. مثبت نگری نوعی خیر عمومی است که پیامد و حاصل آن را باید در تشریک مساعی، طراوت اجتماعی، وفاق اجتماعی، عواطف مثبت، زندگی انجمنی و مشارکت اجتماعی جستجو کرد. مثبت نگری نوعی سرمایه عاطفی است که هزینه های کنترل و نظارت رسمی را کاهش می دهد و افراد را متقاعد به رفتار مطابق با ارزش ها و هنجارهای اجتماعی پذیرفته شده می نماید. سرمایه ای که به واسطه استفاده از آن زایش تازه ای پیدا می کند، زیرا وقتی افراد از عواطف مثبتی که دیگران ابراز می دارند استفاده می کنند به نوعی عواطف مثبت تازه ای را تولید می کنند.مهمترین تأثیر مثبت نگری بر زندگی عادی یا روزمره این است که در صورت وجود مثبت نگری زندگی روزمره معطوف به آینده خواهد بود و افراد جامعه از گذشته نگری منفی و داشتن کنش های آنی و لحظه ای رهایی پیدا خواهند کرد. آنها پذیرای برنامه داشتن و کنش های عقلانی معطوف به هدف خواهند شد؛ کنش هایی که آنها را وادار به تلاش و کوشش مضاعف و نیل به اهداف متعالی تر می نماید به گونه ای که نوعی آینده گرایی و آینده اندیشی را در افراد جامعه تقویت می نماید که خود می تواند پیامدهای مثبت متعددی را به دنبال داشته باشد.
هر چند که مثبت نگری در نگاه نخست و نقطه آغازین از خود فرد شروع می شود و تجلی آن را در فرد می بینیم اما حاصل آن در تجربه جمعی فرد که در فرآیند تعامل اجتماعی شکل می گیرد دیده می شود؛ تجربه ای که نمونه آن را در جامعه و فرهنگ حاکم بر آن می بینیم. جوامع منعطف، بالنده و پویا در قیاس با جوامع سخت و ایستا و بسته از آمادگی بیشتری برای مثبت نگری برخوردار هستند زیرا جوامع و فرهنگ های بسته بیشتر خصلت جرم گرایانه دارند که بیشتر آن مولد نوعی بدبینی هستند.
فرهنگ جامعه تأثیر بسزایی در مثبت نگری یا برعکس آن در منفی نگری دارد. در جامعه ای که بدی، زشتی، ظلم و شرارت وجود دارد این امر باعث می شود تا افراد هر روز با آن بدی ها روبه رو شوند و کم کم عادت کنند تا فقط زشتی ها را تداعی نمایند.اگر منفی نگری در جامعه ای شایع شود کودکان و نوجوانان آن جامعه با مشاهده منفی گرایی تحت تأثیر قرار می گیرند و همان طور که تئوری یادگیری مشاهده ای بیان می کند این نگرش و رفتار را یاد می گیرند و بروز می دهند.تقویت ارزش های اخلاقی مثبت در جامعه مدیون کار و تلاش، صداقت، تعاون و همکاری، احترام به یکدیگر و تقویت عزت نفس در سطح فردی و در سطح ملی و تقویت عملکرد، کارایی سازمانی و حوزه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است و می تواند مثبت نگری را در بین افراد جامعه تقویت نمایند. علاوه بر این تقویت غرور ملی می تواند زمینه را برای مثبت اندیشی فراهم نما ید و از موانعی که باعث پیشرفت مثبت نگری می گردد می توان عدم احساس موفقیت و کارا بودن و نرسیدن به آ رزوها و آرمان ها و ناامیدی و بدبینی را نام برد.متن زیر بیانی از خانم ویرجینیا ستیر درمانگر انسان دوست است و می تواند بیانگر مثبت اندیشی و عزت نفس باشد. چه خوب است هر کس به عنوان اعلامیه جهانی حقوق من، آن را در اتاقش نصب کند و هر چند یک بار آن را بخواند:
می خواهم بدون اسارت دوستت بدارم،
با آزادی کنارت باشم،
بدون اصرار تو را بخواهم،
با احساس گناه ترکت نکنم، با سرزنش از تو انتقاد نکنم و با تحقیر به تو کمک نکنم،
و اگر تو نیز با من چنین باشی، یکدیگر را غنی خواهیم کرد

منبع :

www.aftab.ir

۸۲۰ مثبت اندیشی در زندگی شخصی و کاری

قسـمـت اعـظـم استرس و بدبختی زندگی آدم ها به خاطر منفی نگری و منفی بافی است.همیشه جنگی سهمگین بین تفکرات مثبت و منفی وجود داشته است، و اکثر اوقات این نیروهای منفی هستند که حکمفرما میـشونـد. گـاهی اوقات وقتی به خودمان می آییم میبینیم کـه نتوانسته ایم جلوی این نیـروهـا و تـفـکرات منـفـی را بگیریم و آنها موفق شده اند همه ی زندگی ما را اسیر خود سازند.
عـقـل سـلیم حکـم میـکند که تفکر مثبت و مثبت اندیشی تـاثیر بسیار خوبی بر همه ی ما دارد. من خودم به شخصه خیلی سعی می کنم تا مثبت نگری را در زندگی خود الگو سـازم، اما گاه گداری تفکرات منفی به سراغم می آیند، و
باید اعتراف کنم که طبیعت انسان، تفکرات منفی را خیلی زودتر و راحت تر از تفکرات مثبت جذب می کند. به نظر من بهترین زمان برای مرور تفکرات و اندیشه های مثبت در ذهن، قبل از خواب و در رختخواب است. در این زمان می توانید خیلی خوب با ضمیر ناخودآگاه خود ارتباط برقرار کنید، و با همان تفکرات مثبت به خواب روید. و بعد که از خواب بیدار شدید، آن تفکرات در ذهنتان مانده است و تمام روز مثبت فکر خواهید کرد.
راه های زیادی برای ایجاد مثبت اندیشی در شما وجود دارد. یکی از این راه ها، تجسم فکری است. مطالب این مقاله بیشتر برای افرادی که در خانه کار می کنند نوشته شده است، اما برای سایر افراد با شغل های دیگر نیز قابل استفاده می باشد.


تجسم فکری و کار در خانه
اولین تجربه ی من از تجسم فکری موفق زمانی اتفاق افتاد که تازه استخدام شده بودم. مطالعه و تمرین زیادی در این زمینه نکرده بودم و کاملاً اتفاقی رخ داد و سالها بعد بود که من تازه فهمیدم چه اتفاقی افتاده است.
من به مدت یک هفته دوره های آموزشی مدیریت را می گذراندم که همکلاسی هایم همه بسیار جوانتر از من بودند. تقریباً روز سوم، تمرینی به ما دادند که انجام دهیم. این تمرینی انفرادی بود که هرکدام از ما باید جداگانه روی آن فکر می کردیم و مینوشتیم. موضوع تمرین این بود: بهترین و کاملترین روز ما در 5 سال آینده چه روزی است.
تعجب من از این بود که این موضوعات چه ربطی به آموزش مدیریت دارد، اما دقیقاً یادم هست که از انجام آن خوشحال بودم. من قوه ی تخیلی بسیار عالی دارم و موضوع این تمرین برای من بسیار ساده بود. یک ساعت زمان داشتیم و هیچ عجله ای در کار نبود. فضا بسیار ساکت و آرام بود و من توانستم ذهنم را به پرواز درآورم.
صادقانه روز دلخواه و مطلوب خود را تصور کردم. کنار دریا زندگی می کردم و کنترل زندگیم در دستم بود. جایی کار نمی کردم، در واقع خود اشتغال بودم. همین مسئله مهمترین نکته ی آرامش بخش در آن روز بود. روز توام با استراحت بود، اما من در خانه کار می کردم. هر وقت دوست داشتم کارم را رها می کردم و به هواخوری می رفتم. دریا همیشه پیش روی من بود.
وقتی نوشته ام را دوباره خواندم، چیزی که بسیار متعجم کرد این بود که آن روز مطلوب و تخیلی هیچ شباهتی با زندگی واقعی آن روز من نداشت. روز کامل و مطلوب من در 5 سال آینده کاملاً تغییر کرده بود.
مدت زمانی بعد از آن جریان بود که آنچه نوشته بودم به حقیقت پیوست، حدود 5 سال بعد بود که من اهمیت آن تمرین را دریافتم. فکر می کنید در آن تمرکز کوتاه توانسته ام به ناخودآگاه خودم دستورات لازم برای رسیدن به آن آینده ی مطلوب را بدهم؟ مطمئن نیستم. اما همین که این مسئله اتفاق افتاد برای من کافی است.
شما هم این تمرین را امتحان کنید. فکرتان را آزاد کنید، و به هیچ کس اجازه ندهید آنجه نوشته اید را بخواند.
اگر اعتقاد دارید که آنچه برای من اتفاق افتاد، شانسی و اتفاقی نبوده است، و کاری برایتان هست که بخواهید آن را در خانه انجام دهید، چرا در کارتان از چنین تصویرسازی و تجسم فکری استفاده نمی کنید؟ هیچ نیازی برای پیروی از یک قانون و قاعده ای خاص نیست، می توانید برحسب نیازهای خودتان عمل کنید. راه های زیر را امتحان کنید:
1. مکان و زمانی آرام پیدا کنید و فکر کنید که دوست دارید در موقعیت شغلیتان چه تغییری صورت بگیرد. وقتی به تصویری روشن رسیدید، آن را روی کاغذ بنویسید. همانطور که مشغول آن هستید، آن را در ذهن تجسم کنید.
2. درمورد موانع اصلی سر راه موفقیت خود فکر کنید و آنها را روی کاغذ بنویسید. بعد برای هر مانع و مشکل، تجسم کنید که چطور می توانید راه حلی برای از میان برداشتن آن پیدا کنید.
3. به مهارتهای جدید فکر کنید که برای رسیدن به موفقیت به آنها نیاز دارید و آنها را روی کاغذ یادداشت کنید. خود را در طلب کسب آن مهارتها تجسم کنید.
وقتی لیست خود را تدارک دیدید، احتمالاً 6 تا 8 مورد پیش رویتان قرار گرفته است. دوباره این لیست را مرور کنید و آنها را طوری بازنویسی کنید که به صورت جملاتی مثبت درآیند. از نوشتن اصطلاحات تردید آمیز مثل "ممکن است" یا "احتمالاً" خودداری کنید. همه چیز را با یقین و اطمینان کامل بنویسید.
وقتی از لیست خود راضی شدید، هر روز آن را مرور کنید. هر روز صبح، وقت نهار و وقت خواب بهترین زمان برای انجام این کار است. لیست را برای خود بخوانید، هربار هر مورد را برای خود تجسم کنید و حداقل ده بار آن را برای خود تکرار کنید. روی تجسم های خود خوب تمرکز کنید تا خوب به عمق ناخودآگاه شما حک شوند.
از آن زمان به بعد، تجسم فکری برای من بسیار آسان شده است. اما اگر برای شما کمی غریب و ناشناخته است، اگر هر روز با جدیت این کارها را دنبال کنید، برای شما نیز بسیار آسان خواهد شدو قادر خواهید بود به راحتی این کار را انجام دهید.
از تجسم فکری می توان برای روشن کردن راه مطلوب ما به آینده استفاده کرد. هربار که به روشی که برایتان توضیح دادم، تجسم فکری را انجام دهید، قدم گذاشتن و طی آن راه را برای خود آسان تر می کنید.

۸۱۹ عوامل بوجود آمدن و از دست رفتن انگیزه

خلاصه مقاله: به استناد مکتب مبادله exchange theory

 

  متن مقاله

 

یکی از مهم ترین افرادی که به ارزیابی نیاز های انسانی و طبقه بندی آنها پرداخت مازلو بود .ایشان در تقسیم بندی هرم نیاز های انسان و بر اساس تقدم و تاخر آن بترتیب چنین بر می شمرد : ۱- نیاز های جسمانی و فیزیکی physiological needs ۲- نیاز به امنیت و اطمینان ۳- نیاز به عشق و محبت ۴- نیاز به قدر دانسته شدن و منزلت ۵- نیاز به کمال یابی و خود یابی Actualization

 من امشب می خواهم کمی درشت سخن بگویم و ضمن تایید نظر مازلو به عنوان یک نظریه کلی ، بگویم که همیشه هم اینچنین نیست و این نظر هم مانند بسیاری از نظریه ها و قوانین دارای استثناء هایی است . گاه ما بر خورد می کنیم با افرادی که هرم مازلو برای ایشان بر روی دستها ایستاده است !! باید آنرا سر و ته کرد تا روی پاها قرار گیرد ! بدین سیاق که چه بسیارند افرادی که تقدم و تاخر هرم مازلو برای ایشان از آنطرف صادق است و نیاز به کمال یابی ، قدر دانسته شدن و عشق برا یشان حتی از نان شب و یا سایر نیاز های جسمی محترم تر و اولی ست . این بود که امشب گریزی زدیم به مکتب مبادله با افرادی همچون جورج گاسپار هومنز و پیتر بلاو که البته آنهم در برخی جاها محلی از نقد دارد . اصحاب مبادله اعتقادشان بر این است که هر عملی و یا انگیزه ای دز انسان ناشی از دو امر است : ۱- خوشی جوئی ۲- درد گریزی بدین معنی که هر کنش یا انگیزه ای چه مادی و چه غیر مادی در انسان ناشی از : یا تمایل به رسیدن به یک رفاه ، آرامش و پاداش مادی - معنوی است و یا بخاطر دوری از ناراحتی ها و ناملایمات . و البته برای ایجاد یک انگیزه هم باید جنبه های درد گریزی و هم خوشی طلبی را همزمان در ذهن خود تصور کنیم . مثلا به اعتقاد آنها اگر کسی از آفتاب به سایه می رود و می نشیند ، یا به سختی کار می کند و یا حتی کسی به دیگری محبتی می کند همه و همه نوعی مبادله است ! تا در قبال آن پاداشی اعم از محبت متقابل و رفاه بدست آورد و یا اینکه از ناملایمتی هائی دور شود . بدیهی است که در صورتیکه این مبادله یکطرفه باشد و فرد علیرغم اینکه چیزی را اعم از مادی یا غیر مادی به مبادله می گذارد احساس کند که جوابی از طرف مقابل نمی گیرد یا اینکه این پاسخ کم یا تکراری است موجب سر خوردگی می شود . شق دیگر این قضیه هومنز در آنست که فرد تنبیه یا ناملایمتی ای که انتظار دریافت آنرا نداشت ( چه مادی و چه غیر مادی ) در مبادله اجتماعی می گیرد . که این هم موجب خشم ، بد آمدن از دیگران و حتی تعمیم می شود . در اینجاست که پیتر بلاو نظریه پرداز دیگر این مکتب پا به میدان می گذارد و می گوید برای فردی که در این وضعیت قرار گرفته سه راه وجود دارد : ۱- او دیگران را مجبور به انجام خواست خود کند . ۲- در صدد جلب آنچه از دست رفته بر آید . ۳- بدنبال راههائی باشد که بتواند بدون چنان کمکی به راه خود ادامه دهد . (دوستان اگر مایل بودند میتونیم در مورد کاربرد های عملی این تحلیل تو تاپیک صحبت کنیم ).

۸۱۸ عشق ما بیمار است

عاشقانه‌ها همیشه زیبا هستند؛ نه به این دلیل که قصه‌ای شیرین دارند و ما با شنیدن آن لذت می‌بریم
و غرق در رؤیا با آنها همذات‌پنداری می‌کنیم؛ زیبا هستند از آن جهت که عشق واقعی برای هر کس، یک بار، در یک لحظه و در روزی خاص اتفاق می‌افتد و آن لحظه‌های ناب تکرارشدنی نیستند. اما گاهی با اینکه عاشقانه شروع می‌کنیم و شاعرانه زندگی می‌کنیم، قافیه‌ها را خوب کنار هم نمی‌چینیم و همین، شعر و آهنگ زندگی ما را ناکوک می‌کند. اما می‌شود قافیه‌ها را بار دیگر کنار هم چید و شعر زندگی را یک بار دیگر آهنگین کرد؛ اگر فراموش نکنیم روزی شعر زندگی را با هم سروده‌ایم... . در این شماره ابتدا نگاهی داریم به علائم بیمارشدن زندگی مشترک و سپس با راهکارهای درمان آن آشنا می‌شویم.
شکی نیست که هیچ‌کدام از ما زندگی مشترک را به قصد جدایی آغاز نمی‌کنیم؛ حتی اگر گاهی به آن فکر کنیم و ته دلمان از فکر کردن به این موضوع بلرزد. اما همیشه اوضاع بر وفق مراد نیست و جر و بحث‌ها شروع می‌شود و ما بدون اینکه بخواهیم، سر می‌خوریم و تا چشم باز می‌کنیم، می‌بینیم ته دره‌ایم!
این ترمز بریدن‌ها گاهی دست ما نیست اما فقط گاهی؛ با این حال اغلب اوقات تقصیر خودمان است ولی هر دو به آن بی‌اعتنا هستیم و در واقع به علائم بیمارشدن زندگی مشترک‌مان حساسیت نشان نمی‌دهیم. شاید هم فکر می‌کنیم همه چیز خود به خود درست می‌شود و نیازی به تلاش برای رفع مشکل نیست.
اما این درست نقطه‌ای است که باید هر دو حرکتی از خود نشان بدهیم تا طناب محبتمان پاره نشود و هر یک به سویی پرتاب نشویم. بنابراین نسبت به این علائم حساس باشیم:

علائم ازدواج بیمار
لجبازی و نه گفتن‌های ما بیش از حد طبیعی است؛ فرقی هم نمی‌کند حرف طرف مقابل منطقی است یا نه.
روابط زناشویی حداقل است و اگر رابطه‌ای هم اتفاق می‌افتد، روح و احساس ما را درگیر نمی‌کند.
نقاط مشترک به حداقل رسیده است.
عشق جای خود را به اجبار به در کنار هم بودن داده است. این اجبار هم ناشی از وجود فرزندان، عرف اجتماعی، نیازهای فردی و ضرورت رفع این نیازها توسط همسر، ناتوانی در تصمیم‌گیری برای جدایی، مهریه بالای همسر و هزار و یک دلیل دیگر است.
روح سومی در زندگی ما حاضر است. این موجود الزاما زن یا مرد واقعی دیگری نیست بلکه می‌تواند به‌شکل علاقه یا یک «دلخوشی یا سرگرمی خاص» مثل ورزش، برنامه تلویزیون، فرزند، مطالعه غیرعادی، اشتیاق به بودن در کنار دوستان، کار و... باشد. مسائل و مشکلات و حتی درد دل‌های خاص زن و شوهر به بیرون از منزل راه پیدا کرده و هیچ‌کدام از ما ترسی از مخدوش‌کردن چهره طرف مقابل نداریم.
مقایسه‌کردن را شروع کرده‌ایم و هر کدام از ما کمبودها و عیب‌های طرف مقابل را جست‌وجو می‌کنیم و سعی می‌کنیم علاوه بر ایراد گرفتن از طرف مقابل، او را با دیگران مقایسه کنیم. بدتر اینکه این تفاوت‌ها را هم به راحتی جلوی همسرمان بازگو می‌کنیم.
نفر سوم به‌صورت واقعی وارد زندگی ما می‌شود. نشانه این ورود نیز بازگو کردن نظر شخص سوم است. مثلا به نظر خانم یا آقای فلانی، خانم یا آقای فلانی گفت و...
مانند گذشته از پاسخ گفتن به نیازهای همسرمان- هر نیازی که باشد- لذت نمی‌بریم و با انجام هر کاری احساس انجام وظیفه می‌کنیم.
ترجیح می‌دهیم برای انجام هر کاری به تنهایی اقدام کنیم.
زمانی که در منزل هستیم، احساس شادی، رضایت، آرامش و امنیت نمی‌کنیم و حس‌هایی مثل اسیر بودن، اجبار به انجام کارها، استثمار شدن، تباه‌شدن زندگی و... آزارمان می‌دهد. در واقع زندگی مشترک را مانعی برای پیشرفت و ترقی تصور می‌کنیم.
شاید براساس علائمی که به آن اشاره کردیم، ترمیم این رابطه شکست خورده یا در حال شکست، کار چندان آسانی نباشد؛ چون علائم نشان می‌دهد خانه از پای‌بست ویران است.
با این حال، خانه می‌تواند ویران نشود؛ اگر فقط چند حرکت ساده و مهم را از همین حالا شروع کنیم:

پوست‌اندازی کنیم
اگر تصمیم اولیه زندگی ما - یعنی انتخاب همسفر زندگی - انتخاب درستی بوده باشد- که حتما هم هست- آنچه اکنون درگیر آن هستیم، ناشی از انتخاب نادرست نیست؛ دلیل آن، فرو رفتن در لاک دفاعی و پافشاری هر کدام از ما بر سر خواسته‌ها و عقاید است؛ عقاید و خواسته هایی که پیش از این یا اصلا وجود نداشته‌اند یا بوده‌اند و چندان مهم نبوده‌اند.
روان‌شناسان معتقدند مدتی پس از شروع زندگی مشترک یا حتی مدت‌ها بعد از آن، برخی زوج‌ها دچار اختلالات رفتاری می‌شوند؛ اختلالاتی مثل خودمحوری، بی‌صبری، سرسختی و عدم انعطاف‌پذیری، احساس ریاست و تلاش برای به‌دست‌گرفتن اختیارات زندگی به‌تنهایی، حسادت، خودبزرگ‌بینی (به دلیل مقایسه ویژگی‌های خود یا خانواده‌شان با طرف مقابل) تعصب روی رفتارها یا عقاید خود یا بستگان، عدم گذشت و انعطاف‌پذیری و... .
به این ترتیب مشکلات زندگی مشترک آغاز می‌شود مگر اینکه برای از بین بردن این حالت‌ها یا بهتر بگوییم توفان اختلالات رفتاری تلاش کنیم و تغییر کنیم. یکی از بهترین شیوه‌های از بین‌بردن توفان اختلالات رفتاری، اصلاح فردی است. اما شکی نیست که خود ما این اختلالات را متوجه نمی‌شویم؛ بنابراین کافی است این حالت‌ها و احساس‌ها را برای روانپزشک، روان‌شناس یا مشاور تعریف کنیم و از آنها کمک بخواهیم. پس گام اول، تغییر و شروع این تغییر از خود است.

از زاویه‌ای دیگر ببینیم
مثبت‌اندیشی، اولین شیوه تغییر دید ما به زندگی است. گام بعدی تعریف دوباره است؛ به این معنی که اهداف، خواسته‌ها، برنامه‌ها و... زندگی مشترک‌مان را بار دیگر تعریف کنیم. مثلا اگر دوست داشتیم به‌خاطر مادر شدن کار مورد علاقه‌مان را کنار نگذاریم اما مجبور به انجام این کار شدیم، حالا که فرزند ما کمتر از قبل به ما نیاز دارد، بار دیگر کار مورد علاقه‌مان را شروع کنیم. از نگاهی دیگر، هیچ‌گاه فکر نکنیم شرایطی که در آن قرار داریم یا قرار داشته‌ایم، تغییر نخواهد کرد. اگر یک بار دیگر زندگی و خواسته‌هایمان را تعریف کنیم، حتما همه چیز به راحتی تغییر می‌کند.

بی‌صدا صحبت کنیم
علم روان‌شناسی می‌گوید اختلاف زوج‌ها زمانی آغاز می‌شود که آنها نسبت به احساس‌های هم کور و کر می‌شوند. از این لحظه به بعد حرف‌زدن هم نمی‌تواند این خلأ را پر کند. به عقیده روان‌شناسان، درواقع شرط اول شنیدن و درک کردن نیازهای طرف مقابل، برقراری ارتباط حسی بین زن و شوهر است.
پس از همین لحظه، «شنیدن در سکوت را آغاز کنیم. به رفتارها، عصبانیت‌ها، حساسیت‌ها، گریه‌ها و سکوت‌های طولانی و معنی‌دار همسرمان دقت کنیم. مطمئن باشیم آنچه را که باید، می‌بینیم و می‌شنویم. بعد از این مرحله آگاهی، صحبت کردن را شروع کنیم.
 

سومین را محو کنیم
حضور مهره سوم در زندگی مشترک - چه به صورت واقعی و چه به صورت مجازی - یکی دیگر از دلایل جدایی زوج‌هاست. خیلی از ما به محض اینکه احساس می‌کنیم موجود سومی - چه به صورت واقعی و چه خیالی - وارد زندگی مشترک‌مان شده است، عقب‌نشینی می‌کنیم اما این روش درستی نیست. به جای اینکه میدان را خالی کنیم یا با سؤال‌پیچ کردن همسرمان بدتر او را کلافه کنیم، حرکت کنیم.
هرازگاهی به محل کار همسرمان سر بزنیم؛ به این ترتیب، هم با شرایط کاری همسرمان آشنا می‌شویم و هم بعضی شک و ‌تردیدهایمان برطرف می‌شود.
اگر همسرمان به سرگرمی خاصی علاقه دارد، با او همقدم شویم؛ مثلا به جای اینکه در تمام طول مدتی که او فوتبال تماشا می‌کند حرص بخوریم، در هیجان و شادی او شریک شویم.
اگر نفر سوم، زن یا مردی واقعی است، کنار نکشیم؛ با افراد آگاه مشورت کنیم و با مشورت و برنامه‌ریزی همسرمان را به خانه بازگردانیم.
مسائل زندگی مشترک‌مان را برملا نکنیم تا طرف خطاکار بتواند روی بازگشت داشته باشد؛ با آبروریزی، فرصت بازگشت را از همسرمان می‌گیریم.
پیشقدم شویم
خیلی از ما بعد از گذشت مدتی از زندگی زناشویی، محبت‌کردن را فراموش می‌کنیم و همین فراموشی، زمینه بسیاری از اختلاف‌های ماست. بدتر اینکه به‌تدریج محبت کردن را منت کشیدن فرض می‌کنیم و تازه وقتی که طرف مقابل محبتی می‌کند، شک می‌کنیم که جواب او را بدهیم یا نه! این افکار را فراموش کنیم و برای محبت کردن بار دیگر پیشقدم شویم.
و در نهایت اینکه هیچ‌وقت و در هیچ شرایطی زندگی مشترک‌مان را فنا شده تصور نکنیم. هر حرکت و تلاشی، فرصتی برای بازگشت به روزهای طلایی‌ای است که تصور می‌کنیم تمام شده است.

۸۱۷ غیرت چیست؟

یکی از پیچیده ترین خصوصیات اخلاقی ما ایرانی ها غیرتمندی ما است. به نظر می رسد هنوز کار جامع و مانعی در باب تعریف غیرت و محدوده عمل آن در فرهنگ کهن پارسی انجام نشده است. به همین جهت تصمیم گرفتم کمی خوانندگان محترم را در این باب روشن نمایم تا ضمن کسب ثواب اخروی نام نیکی نیز از خود در فضای سایبر باقی گذارم.

غیرت چیست؟ مثل خیلی از مفاهیم دیگر در فرهنگ پربار پارسی غیرت از تعریفی دینامیک بر خوردار است. پس این موضوع به عهده خود شماست که حدود و ثغور مطلب را تعیین کنید. من باب سهولت بحث برخی از مصادیق تصمیم گیری را خدمتتان ارایه میکنم. به عنون یک اصل کلی باید فقط به خاطر منافع شخصی غیرت به جوش بیاید (بی مایه فتیر است.) هرچی که حوصلش را نداشتید یا خوش نداشتید هم شامل این موضوع میشود.

 اصل مهم در موضوع غیرت سرعت عمل است مفاهیم التقاطی مثل گفتمان, تعقل, تساهل و مدارا در این بین جایی ندارند. توجه کنید که فقط وقتی غیرتی شوید که مطمن باشید زورتان به طرف مقابل میرسد اگر احساس خطر کردید کمی صبر کنید تا طرف رویش را از شما برگرداند. بعد خواهر و مادرش را با هم پیوند دهید.

همشیه غیرت خود را به سمتی هدایت کنید که احتمال موفقیت بیشتر است مثلا آبجی کوچیکه یا آدمهای خجالتی و کم رو و با حیا.

حتما لزومی ندارد تناسبی بین موضوع مورد اختلاف و پاسخ شما به آن باشد. همیشه بهترین پاسخ انجام گام آخر در اولین قدم است یکی از راه های پسندیده تبلور غیرت حرکت با چاقو به طول حداقل 20 سانت به سمت شکم طرف مقابل است.

و به عنوان نکته آخر فراموش نکنید که دو نظام ارزشی در دنیا وجود دارد یکی برای شما و یکی برای دیگران. دلیلی ندارد کاری که شما مجاز به انجامش هستید دیگران هم مجاز به امتحانش باشند. پس غیرت شما کجا رفته؟؟

۸۱۶ رموز دوستی

·        شرط مصاحبت و دوستی ، کم کردن مخالفت است .

                

·        بکوشید هر روز بیش از روز دیگر شکاف های موجود میان خود و دیگران را به پیوند دوستی و الفت مبدل سازید .

 

·        شما می توانید با اطرافیان خود بر اساس وجوه مشترکی که دارند ، پیوند دوستی بر قرار کنید .

 

·        قبل از همه خود را دوست داشته باشید ، تا بتوانید محبت خود را به دیگران اشاعه دهید .

 

·        با برقراری صمیمت و دوستی دنیای بزرگتری را برای خود میسازید . شما در کنا رهم رشد میکنید و شکوفا میشوید ولی هرگز در هم مستهلک نمی شوید .

 

·        دوست یابی  با علاقه مند شدن به دیگران تحقق می پذیرد ، نه با جلب علاقه دیگران .

 

·        دوست واقعی ، گیاهی است که به آرامی رشد می کند .

 

  • زمانی که مهربانی می کنیم ، بر شآن دیگران می افزائیم و این اساس دوست داشتن است .

۸۱۵ مهارت زندگی

«مقایسه نزولی»

در مقایسه صعودی که سطح رضایت مندی افراد را پایین می آورد، مقایسه نزولی یعنی مقایسه زندگی خود با افرادی که در سطح پایین تری از ما هستند، موجب افزایش سطح رضایت مندی از زندگی می شود.

مقایسه نزولی نقاط مثبت و امیدوار کننده زندگی ما را که در زیر سایه سیاه مقایسه صعودی پنهان شده است، هویدا می کند. نعمت ها و داشته هایی را که از مدت ها از نظر ما پنهان بوده را در برابر ما می گذارد و همین موجب آرامش بیشتر می شود. رسول خدا (ص) می فرماید:« هرگاه کسی خواست قدر نعمت های خدا را بداند باید به کسی نگاه کند که پایین تر از اوست و به کسی که بالاتر از اوست نگاه نکند.

مقایسه نزولی موجب قدر شناسی است و قدر شناسی آرامش می دهد.

پیامد های مقایسه نزولی:

1-سپاس گزاری:

شکر خود نعمت است. تنها کسی می تواند شاکر باشد که دید واقع بینانه به زندگی داشته باشد. شاکر بودن، انسان را از تشویش ها و نا آرامی نسبت به اندیشه ها رها می کند. اما چگونه می توانیم شکر گذار باشیم؟ حضرت علی

 

(ع) پاسخ می دهد: « به زندگی کسانی که نعمت بیشتر از آنها داری زیاد توجه کن چرا که این کار از دروازه های شکر است.»

2-افزونی نعمت:

قرآن کریم راه زیاد شدن نعمت ها را در شکر گزاری می داند. بنابراین مقایسه نزولی موجب شکر گزاری می شود و شکر گزاری، بهرمندی بیشتر از نعمت ها را در پی دارد. از این رو علی (ع) فرمودند:« به کسی که پایین تر از توست نگاه کن تا سپاسگزار نعمت های خدا و شایسته نعمت های خدا باشی.»

طبیعی است که بهرمندی بیشتر از نعمت، سطح رضایت از زندگی را افزایش می دهد.

3-افزایش آستانه بردباری

بی تابی و ناشکیبایی بسیاری از افراد را آزرده ساخته و عرصه زندگی را بر ایشان تنگ می کند. در بحث قبل اشاره کردیم که مقایسه صعودی موجب بی تابی می شود. و اکنون می گوییم مقاسه نزولی تحمل و بردباری را

افزایش می دهد.

پیامبر (ص) می فرماید:« کسی که در امور مالی خود به پاین تر از خود نگاه می کند و خدا را بخاطره نعمت ها ستایش می کند سپاسگزار و بردبار خواهد بود.»

 

4- قناعت کردن

قناعت نعمتی است که به وسیله آن فرد از سخت ترین شرایط بهترین لذت ها را می برد. قناعت احساس نا خرسندی از زندگی را از بین می برد، برای توسعه معقول و مشروع زندگی تلاش و فعالیت لازم است ولی این با قناعت منافاتی  ندارد. مهم این است که تلاش برای زندگی همراه با ناخرسندی و نارضایتی از وضع موجود نباشد.

امام صادق (ع) یکی از نتایج مقایسه نزولی را قناعت کردن شمرده است:«مقایسه نزولی تو را نسبت به آنچه برایت مقدور شده قانع تر ساخته و تو را شایسته افزونی نعمت الهی می کند.»

جمع بندی: تفاوت در سطح زندگی انسان غیر قابل انکار است. اما اگر انسان خود را با زندگی های بهتر از خود مقایسه کند دچار تلخ کامی، ناامیدی و ناکامی می شود. ولی در مقابل آن، مقایسه نزولی احساس خوشایندی را به ارمغان می آورد و به انسان آسودگی خاطر می بخشد.

 

۸۱۴ موهبت کودکی

دختر کوچکم‌ در اتاقش‌ مشغول‌ بازی‌ بود. در یک‌ دستش‌ گوشی‌ یک‌ تلفن‌ پلاستیکی‌ به‌ چشم‌می‌خورد و در دست‌ دیگرش‌ یک‌ جاروی‌ اسباب‌ بازی‌. او در حال‌ بازی‌، مشغول‌ گفت‌ و گوی‌ تلفنی‌ بایک‌ دوست‌ خیالی‌اش‌ بود. آن‌ روز پشت‌ در اتاقش‌ ایستادم‌ و به‌ سخنانش‌ گوش‌ کردم‌، سخنانی‌ که‌ هرگزاز یاد نبردم‌.

    او تلفنی‌ می‌گفت‌: “سارا گوشه‌ اتاق‌ نشسته‌، چون‌ دختر خوبی‌ نبوده‌ است‌. او به‌ هیچ‌ یک‌ از حرف‌های‌من‌ گوش‌ نکرده‌ است‌”.

    نگاهی‌ به‌ گوشه‌ اتاقش‌ انداختم‌ و عروسک‌ محبوبش‌ را کف‌ زمین‌ دیدم‌. مشخص‌ بود که‌ دخترم‌عروسکش‌ را مخصوصٹ گوشه‌ اتاق‌ انداخته‌ تا تنها باشد و فکر کند.

    دخترم‌ همچنان‌ به‌ مکالمه‌ تلفنی‌اش‌ ادامه‌ می‌داد: “دیگر خسته‌ شده‌ام‌ و نمی‌دانم‌ با او چکار کنم‌. هروقت‌ کار دارم‌، گریه‌ و زاری‌ می‌کند و می‌خواهد من‌ با او بازی‌ کنم‌. او نمی‌گذارد به‌ کارهایم‌ برسم‌.می‌خواهد به‌ من‌ در شستن‌ ظرف‌ها کمک‌ کند ولی‌ آن‌ قدر کوچک‌ است‌ که‌ دستانش‌ به‌ ظرفشویی‌نمی‌رسند و تا کردن‌ لباس‌ها را بلد نیست‌. من‌ هم‌ وقت‌ ندارم‌ به‌ او این‌ کارها را یاد بدهم‌. کلی‌ کار دارم‌ وباید خانه‌ بزرگم‌ را تمیز کنم‌. وقت‌ ندارم‌ که‌ بنشینم‌ و با او بازی‌ کنم‌. می‌فهمی‌ چه‌ می‌گویم‌؟

    در آن‌ روز، در حالی‌ که‌ به‌ حرف‌های‌ معصومانه‌ دخترم‌ گوش‌ می‌کردم‌، احساس‌ می‌کردم‌ چاقویی‌ درقلبم‌ فرو می‌رود. از لابه‌لای‌ سخنانش‌ درد دل‌هایش‌ را فهمیدم‌ و متوجه‌ شدم‌ که‌ برای‌ عزیزترین‌ موجودزندگی‌ام‌ به‌ اندازه‌ کافی‌ وقت‌ نمی‌گذارم‌. در واقع‌ آن‌ قدر غرق‌ مسئولیت‌های‌ زندگی‌ شده‌ بودم‌ که‌احساسات‌ پاک‌ عزیزترین‌ عزیزم‌ را از یاد برده‌ بودم‌. از آن‌ روز به‌ بعد سعی‌ کردم‌ دنیا را از دریچه‌ چشمان‌کوچک‌ دخترم‌ ببینم‌. می‌خواهم‌ خانه‌ام‌ را مملو از خاطرات‌ شاد یک‌ کودک‌ و مادر کنم‌. چون‌ فقط یک‌بار، موهبت‌ کودکی‌ به‌ ما عطا می‌شود، نه‌ بیشتر...

۸۱۳ به خود قول بدهید !

به‌ خود قول‌ بدهید که‌:


    آن‌ قدر قوی‌ باشید که‌ هیچ‌ چیز نتواند آرامش‌ فکری‌تان‌ را بهم‌ بزند.

    با هر فردی‌ که‌ مواجه‌ می‌شوید، درباره‌ سلامتی‌، خوشبختی‌ و سعادت‌ حرف‌ بزنید.

    کاری‌ کنید که‌ همه‌ دوستانتان‌ احساس‌ کنند که‌ نقطه‌ قوتی‌ منحصر به‌ فرد در آنان‌ وجود دارد.

    به‌ جنبه‌ مثبت‌ قضایا بنگرید و خوشبین‌ باشید.

    فقط به‌ چیزهای‌ خوب‌ بیندیشید، فقط برای‌ رسیدن‌ به‌ بهترین‌ها تلاش‌ کنید و فقط در انتظار بهترین‌هاباشید.

    نسبت‌ به‌ موفقیت‌ و پیشرفت‌ دیگران‌ همان‌ اندازه‌ از خود شور و شوق‌ نشان‌ دهید که‌ در موردموفقیت‌ها و پیشرفت‌های‌ فردی‌تان‌ خوشحال‌ می‌شوید.

    اشتباهات‌ گذشته‌ را فراموش‌ کنید و به‌ سوی‌ موفقیت‌های‌ بیشتر در آینده‌ گام‌ بردارید.

    ظاهری‌ بشاش‌ و متبسم‌ داشته‌ باشید و با هر موجود زنده‌ای‌ با لبخند مواجه‌ شوید.

    برای‌ بهتر شدن‌ خود آن‌ قدر وقت‌ اختصاص‌ دهید که‌ وقتی‌ برای‌ انتقاد کردن‌ از دیگران‌ نداشته‌ باشید،

    در دل‌ آن‌ قدر شاد باشید که‌ جایی‌ برای‌ نگرانی‌، خشم‌ و وحشت‌ وجود نداشته‌ باشد.

    طرز تلقی‌ مثبتی‌ نسبت‌ به‌ خود داشته‌ باشید و این‌ حقیقت‌ را نه‌ با صدای‌ بلند، بلکه‌ با اعمال‌ ورفتارتان‌ به‌ دنیا نشان‌ دهید.

    با این‌ باور زندگی‌ کنید که‌ تا زمانی‌ که‌ تمام‌ ویژگی‌های‌ نیک‌تان‌ را به‌ دنیا اختصاص‌ می‌دهید، همه‌ دنیادوستدار شما هستند.

۸۱۲ در راه‌ زندگی‌، تند نران‌!

روزی‌، مدیری‌ بسیار ثروتمند و سرشناس‌ از خیابانی‌ عبور می‌کرد. او سوار بر اتومبیل‌ گرانقیمتش‌سریع‌ رانندگی‌ می‌کرد و از راندن‌ آن‌ لذت‌ می‌برد. البته‌ مراقب‌ بچه‌هایی‌ بود که‌ گاه‌ و بیگاه‌ از گوشه‌ و کنارخیابان‌، به‌ وسط خیابان‌ می‌پریدند که‌ ناگهان‌ چیزی‌ دید. اتومبیل‌ را متوقف‌ کرد ولی‌ متوجه‌ کودکی‌ نشد.در حالی‌ که‌ حیرت‌ زده‌ به‌ اطرافش‌ نگاه‌ می‌کرد، ناگهان‌ آجری‌ به‌ در اتومبیل‌ خورد و آن‌ را کاملا قر کرد! ازفرط خشم‌ و عصبانیت‌ از اتومبیل‌ پیاده‌ شد و یقه‌ اولین‌ کودکی‌ را گرفت‌ که‌ در آن‌ حوالی‌ دید. بعد درحالی‌ که‌ او را محکم‌ تکان‌ می‌داد، فریاد کشید: “این‌ چه‌ کاری‌ بود که‌ کردی‌؟ تو که‌ هستی‌؟ مگر عقلت‌ رااز دست‌ داده‌ای‌؟ می‌دانی‌ این‌ اتومبیل‌ چقدر ارزش‌ دارد؟ و تو چه‌ خسارتی‌ با زدن‌ آجر و قر کردن‌ در آن‌به‌ بار آورده‌ای‌؟”


    پسربچه‌ که‌ شرمنده‌ به‌ نظر می‌رسید، در حالی‌ که‌ بغض‌ کرده‌ بود، گفت‌: “آقا، خیلی‌ معذرت‌می‌خواهم‌. فقط یک‌ لحظه‌ به‌ حرف‌هایم‌ گوش‌ کنید. به‌ خدا نمی‌دانستم‌ چه‌ کار دیگری‌ باید انجام‌ دهم‌.چاره‌ای‌ نداشتم‌. آجر را پرت‌ کردم‌، چون‌ هیچ‌ راننده‌ای‌ حاضر نشد بایستد و کمکم‌ کند”. بعد در حالی‌ که‌اشک‌هایش‌ را پاک‌ می‌کرد و با دست‌ به‌ نقطه‌ای‌ اشاره‌ می‌کرد، گفت‌: “به‌ خاطر برادرم‌ این‌ کار را کردم‌.داشتم‌ او را با صندلی‌ چرخدارش‌ از روی‌ جدول‌ کنار خیابان‌ عبور می‌دادم‌ که‌ ناگهان‌ از روی‌ آن‌ به‌ زمین‌سقوط کرد. زورم‌ نمی‌رسد که‌ او را بلند کنم‌”. سپس‌ در حالی‌ که‌ به‌ هق‌ هق‌ افتاده‌ بود، ملتمسانه‌ به‌ مدیربهت‌ زده‌ گفت‌: “لطفٹ کمکم‌ کنید. کمکم‌ می‌کنید تا او را از روی‌ زمین‌ بلند کنم‌ و روی‌ صندلی‌ چرخدارش‌بنشانم‌؟ او زخمی‌ شده‌”. مدیر جوان‌ که‌ بغض‌ راه‌ گلویش‌ را بسته‌ بود و به‌ زور آب‌ دهانش‌ را قورت‌می‌داد، به‌ سرعت‌ به‌ آن‌ سمت‌ دوید. سپس‌ پسر معلول‌ را از روی‌ زمین‌ بلند کرد و او را روی‌ صندلی‌چرخدارش‌ نشاند. بعد با دستمالی‌ تمیز، آثار خون‌ را از روی‌ خراشیدگی‌های‌ سر و صورت‌ پسر معلول‌پاک‌ کرد. نگاهی‌ به‌ سراپای‌ او انداخت‌ و خیالش‌ راحت‌ شد که‌ او صدمه‌ای‌ جدی‌ ندیده‌ است‌. پسرکوچک‌ از فرط خوشحالی‌ بالا و پایین‌ می‌پرید، به‌ مدیر جوان‌ گفت‌: “خیلی‌ از شما متشکرم‌، خدا خیرتان‌بدهد!” مدیر جوان‌ که‌ هنوز آن‌ قدر بهت‌ زده‌ بود که‌ نمی‌توانست‌ حرفی‌ بزند، سری‌ تکان‌ داد و آن‌ دو رانگاه‌ کرد. سپس‌ با گام‌هایی‌ لرزان‌ سوار اتومبیل‌ گران‌ قیمت‌ قر شده‌اش‌ شد و تمام‌ طول‌ راه‌ تا خانه‌ را به‌آرامی‌ طی‌ کرد. با وجود آنکه‌ صدمه‌ ناشی‌ از ضربه‌ آجر به‌ در اتومبیلش‌ خیلی‌ زیاد بود، مدیر جوان‌ هرگزتلاشی‌ برای‌ مرمت‌ آن‌ نکرد. او می‌خواست‌ قسمت‌ قر شده‌ اتومبیل‌ گرانقیمتش‌ همیشه‌ این‌ پیام‌ را به‌ اویادآوری‌ کند:

    “در مسیر راه‌ زندگی‌، هرگز آن‌ قدر تند نران‌ که‌ شخصی‌ برای‌ جلب‌ توجهت‌، آجر به‌ سوی‌ تو پرتاب‌کند”.

۸۱۱ عطر زندگی ، بوی واهمه

عطر زندگی، بوی واهمه

تحلیلی روانشناختی بر اختلالات اضطرابی

همه انسانها اضطراب را در زندگی خود داشته اند و طبیعی است که مردم هنگام مواجهه با موقعیتهای تهدید کننده و تنش زا مضطرب می شوند، اما احساس اضطراب شدید و مزمن در غیاب علت واضح، امری غیرعادی است. اضطراب شامل احساس عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژیکی است. به طور کلی اضطراب یک احساس منتشر، بسیار ناخوشایند و اغلب مبهم دلواپسی است که با یک یا چند حس جسمی مانند احساس خالی شدن سر دل، تنگی قفسه سینه، تپش قلب، تعریق، سردرد و... همراه است. بررسیها نشان می دهد که اضطراب در مردها، طبقات اقتصادی مرفه و جوانان کمتر است و در زنان، افراد کم درآمد و سالمندان بیشتر شایع می باشد.

علایم اضطراب

- عصبی بودن، آرام و قرار نداشتن
- تنش
- احساس خستگی
- سرگیجه
- تکرر ادرار
- تپش قلب
- بی حالی
- تنگی نفس
- تعریق
- لرزش
- نگرانی و دلهره
- بی خوابی
- اشکال در تمرکز حواس
- گوش به زنگ بودن
بسیاری از کودکان هنگام قرارگیری در وضعیت جدید مثل روبه رو شدن با افراد جدید، احساس اضطراب کرده و به طور خجالت آوری به مادر و پدر، افراد فامیل و یا وابستگان به اصطلاح «آویزان» می شوند. معمولاً والدین می توانند آنان را تشویق به خروج از «منطقه امن» بکنند. هر چند بعضی از کودکان در مقابل این شرایط مقاومت کرده و نمی پذیرند. به منظور کمک به کودکان در این موقعیت باید صبر و حوصله کافی داشت، به طوری که آنها احساس اعتماد به نفس کافی برای مقابله با مسائلی که به نظرشان مشکل می آید، کسب کنند. بسیاری از والدین از این احساس کودکانشان آگاه نیستند تا روزی که آنان به مشکلی برخورد می کنند؛ مثل روز رفتن به مدرسه و منشأ این اضطراب در کودکان ناشناخته می باشد. اغلب ترکیبی از یک ترس ناشناخته و نداشتن کنترل همراه با یک طبیعت ناشی از شرم و خجالت، زمینه بسیاری از اضطراب کودکان را تشکیل می دهد. بسیاری از شکایتهای کودکان در دوران ابتدایی مدرسه همچون درد معده یا سوزش سر دل و یا دردهای پراکنده دیگر، ناشی از وجود یک اضطراب نهفته در کودکان است که وجود اختلاف در خانواده و نگرانی در پدر و مادر می تواند از علل آن باشد که این نگرانی مستقیماً به کودک انتقال یافته و با این شکایتها بروز می کند. شایعترین اختلالها اضطرابی در کودکان و نوجوانان عبارتند از:
- اضطراب جدایی
- اضطراب امتحان
- ترس از مدرسه
- اضطراب اجتماعی

عوامل مؤثر در اضطراب نوجوانان و مقابله با آن

سرچشمه بسیاری از ناراحتیهای ظاهراً غیر منطقی نوجوانان اضطرابی است که از عوامل گوناگون ناشی می شود: تغییرات جسمانی از قبیل نگرانی از دیررسی بلوغ بخصوص در پسرها، نگرانی از زودرسی بلوغ بخصوص در دخترها، ترس و احساس خجالت از تغییر جسمانی و رنج ناشی از عدم پذیرش تغییرات جسمانی، عدم پذیرش از جانب همسالان، مستقل شدن، بروز رفتار پرخاشگرانه، غیر منطقی بودن، نداشتن مهارتهای لازم برای زندگی، تمایلات جنسی و آشفتگی در نقش.

نحوه رویارویی با رنج ناشی از تغییرات جسمانی

تغییرات ناشی از دوران بلوغ را نوجوان به تدریج می پذیرد. علت اصلی نگرانی در مورد نکات دیگری همچون زودرسی و دیررسی بلوغ و احساس خجالت در مواجهه با تغییرات جسمانی، ناآگاهی، آگاهی ناقص یا محدود و یا اطلاعات نادرست نوجوان در زمینه های مختلف بلوغ و تغییرات جسمانی ناشی از آن است که بهترین راه پیشگیری نیز فراهم آوردن آگاهی و بینش دقیق، صحیح و به موقع است. والدین باید قبل از پیدایش علایم ثانویه بلوغ، فرد را به طور مناسب و با مراعات شؤون اخلاقی، در جریان مسائلی از جمله سن بلوغ، عوامل مؤثر در پیدایش بلوغ و تغییرات جسمانی و آثار روانی آن، بگذارند. والدین و مربیان با فراهم آوردن جوی آزاد و سالم باید این امکان را به نوجوان بدهند که سؤالات، افکار، احساسات و احیاناً نگرانیهای خود را صادقانه مطرح و جوابهای مناسب دریافت کند و نباید بگذارند تا نوجوانان برای یافتن پاسخ سؤالات خود به کسانی که صلاحیت ندارند از جمله همسالان مراجعه کنند؛ چون دچار انحراف و اضطراب می شوند. در مواردی که نوجوان نمی تواند مسائل را حضوری با والدین مطرح کند، باید مربیان و اولیای مطلع و متعهد مدرسه در حد مجاز نوجوان را راهنمایی کنند و با ارائه کتابهای مناسب و بحثهای مفید، زمینه به دست آوردن اطلاعات سالم را فراهم آورند.

رویارویی با اضطراب ناشی از عدم پذیرش از جانب همسالان

نتایج پژوهشی نشان داده است که ناامنی، وابستگی شدید و ناسالم نوجوان به والدین، ناتوانی یا نداشتن مهارتهای لازم در برقرار کردن روابط عاطفی، اجتماعی و اخلاقی سالم، تفاوت در فرهنگ خانواده ها و بخصوص عدم پذیرش ارزشها و آداب و رسوم گوناگون، موجب اضطراب بسیاری از نوجوانان می شود. برای اینکه نوجوانی که تجربه های ذکر شده را نداشته است، دچار اضطراب شدید نشود و یا اضطراب او ادامه پیدا نکند، اقدامات زیر مفید است:
- والدین باید گرایش فرزند خود به همسالان را بدرستی درک کنند؛ زیرا این یک نیاز طبیعی است که بخواهد مورد توجه و حمایت همسالان قرار گیرد.
- والدین با نوجوان در مورد گزینش دوست توافق نمایند تا نوجوان دچار تعارض نشود و پنهان کاری نیز نکند.
- باید سعی کنند به طور منطقی با نوجوان روبه رو شوند و در وقت مناسب، با گفتگوی ملایم و استدلال، او را متوجه نتایج نامطلوب بعضی از معاشرتها کنند.
- باید والدین و مربیان برای دوستان نوجوان اعتبار و احترام قایل باشند.
- والدین و مربیان باید در همه مواقع بخصوص در برابر همسالان، احترام و شخصیت نوجوان را حفظ کنند.

رویارویی با اضطراب ناشی از دوگانگی و ترس از مستقل شدن

یکی از عمومی ترین نیازهای نوجوان کسب استقلال از افراد خانواده و دیگران است. مطالعات نشان داده که اضطراب در کسانی بیشتر دیده می شود که دچار ناامنی شدید، عدم اعتماد به نفس، وابستگی ناسالم به والدین بخصوص مادر هستند. کسب استقلال در بسیاری از نوجوانان اضطراب ایجاد می کند. از جمله حالاتی که در زمینه مستقل شدن دیده می شود، تضاد و دوگانگی است، یعنی نوجوان در حالی که می خواهد و می داند که باید مستقل شود، از استقلال نیز می ترسد. برای جلوگیری از این دوگانگی، والدین باید وضعیتی فرآهم آورند تا نوجوان با به دست آوردن اعتماد به نفس، امنیت روانی و جرأت تجربه کردن، به تدریج درصدد کسب استقلال برآید. یکی از دلایل اساسی در اضطراب ناشی از مستقل شدن، ناآگاهی از وضعیتی است که نوجوان بعد از مستقل شدن پیدا خواهد کرد. به نوجوانان باید مسؤولیت و فرصت داد که در بسیاری از امور مربوط به خود اظهار عقیده کنند و تصمیم بگیرند، ولو اینکه اشتباه کنند. نباید نوجوانان را به خاطر اشتباهاتشان مورد تنبیه یا تحقیر قرار داد، بلکه باید به آنان این فلسفه را آموخت که زندگی سراسر تلاش و مبارزه است و آنان می توانند از خطاهای خود درسهای مفید بیاموزند. در نیاز نوجوانان به کسب استقلال، تفاوتهای فردی وجود دارد به همین دلیل نباید آنها را مقایسه ملامت آمیز کرد؛ زیرا گاهی باعث دلسردی، احساس نا امنی و اضطراب می شود.

رویارویی با اضطراب ناشی از بروز رفتار پرخاشگرانه

یکی از خصوصیات بعضی از نوجوانان مخالفت با افراد مختلف در خانه و خارج از آن است که گاه به صورت پرخاشگری کلامی یا غیر کلامی بروز می کند. ناتوانی در کنترل رفتار پرخاشگرانه باعث اضطراب بسیاری از نوجوانان است. به طور خلاصه بالا بردن میزان مقاومت و تحمل کودک در برابر ناکامی و سختیها، ارضای صحیح نیازهای کودک، ایجاد امنیت روانی و به وجود آوردن الگوهای رفتار مناسب می تواند در پیشگیری رفتار پرخاشگرانه مؤثر باشد. اگر این اقدامات به موقع انجام نشود باید در زمان حال امکاناتی فراهم آوریم که نوجوان کمتر پرخاشگری کند و با اضطراب کمتری روبه رو شود. توصیه های زیر در این زمینه مفید است:
- والدین و دیگران باید تا حد ممکن از امر و نهی های زیاد، بی مورد و غیر اصولی خودداری کنند.
- از ایجاد ممنوعیت و محدودیتهای بی مورد که مغایر با نیاز نوجوان به کسب آزادی و استقلال است، خودداری کرد.
- با تقویت روحیه نوجوان بخصوص تکیه بر مهارتها و تواناییهای مثبت او، باید روشهای مناسب مواجهه با ناکامی را به او آموخت.
- به نوجوان باید آموخت که در مقابله با خشم به جای اینکه بدون تفکر خشمی کنترل نشده ابراز دارند، منطقی برخورد کنند و بدون توهین و تحقیر به دیگران ابراز وجود کنند و عواطف خود را بیان کنند.
- باید به او فهماند که نحوه برخورد دیگران با او تا حدی نتیجه رفتار خود اوست.
- در برابر پرخاشگری نوجوان نباید از تنبیه یا تحقیر استفاده کرد؛ زیرا این رفتارها خود باعث تشدید پرخاشگری می شوند. بهتر است به عمل پرخاشگرانه او پاسخ نداد، منتها باید به نوجوان فهماند که بی اعتنایی ظاهری به پرخاشگری او حمل بر تأیید یا قبول آن نیست.
اضطراب انواع مختلف و متنوعی دارد که هر فردی ممکن است به یک یا چند نوع از این اختلالها مبتلا باشد:

اختلال اضطراب فراگیر یا منتشر

ترکیبی از علایم زیر در این اختلال وجود دارد:
تپش قلب، تنگی نفس، اسهال، بی اشتهایی، سستی، سرگیجه، تعریق، بی خوابی، تکرر ادرار، لرزش، نداشتن آرامش، مرطوب بودن کف دست، احساس گرفتگی گلو، نگرانی نسبت به آینده، گوش به زنگ بودن نسبت به محیط.
در اضطراب فراگیر خطر واقعی وجود ندارد.

اختلال هراس

این افراد دچار حملات اضطرابی پیش بینی نشده ای می شوند که ممکن است ظرف چند ثانیه تا چند ساعت و حتی چند روز نوسان کند. مبتلایان به این اختلال می ترسند مبادا بمیرند، دیوانه شوند یا بی اختیار دست به کارهایی بزنند و یا علایم روانی حسی غیرمعمول نشان دهند.

اضطراب فراگیر

ترسهای اختصاصی یا ساده شایعترین نوع ترس است. در خانمها بیشتر وجود دارد. یک نوع ترس غیرمنطقی است که طی آن فرد از مواجهه با اشیا، فعالیتها و موقعیتهای خاص همچون ترس از حیوانها، طوفان، بلندی، جراحت، خون و مرگ اجتناب می کند. در این موارد خود فرد متوجه افراطی و غیرمنطقی بودن ترس خویش است.

ترس از مکانهای باز

افراد مبتلا به این اختلال از وارد شدن به موقعیتهای ناآشنا هراس دارند؛ مثلاً از رفتن به فضای باز، مسافرت و حضور در ازدحام امتناع می کنند. این افراد از ترک کردن محیط منزل دچار ترس شدید هستند. این اختلال در نوجوانی شروع می شود و معمولاً این افراد تجربه اضطراب جدایی را در دوران کودکی داشته اند.

ترسهای اجتماعی

این نوع ترس از اواخر دوران کودکی یا اوایل نوجوانی شروع می شود. این افراد در مواجهه با دیگران احساس شرمساری می کنند، نگران هستند که دستها و صدایشان نلرزد و سرخ نشود. معمولاً از صحبت کردن و غذا خوردن در حضور جمع، ابراز وجود کردن، انتقاد کردن، اظهارنظر کردن و اشتباه کردن می ترسند.

اختلال وسواس

عبارت است از وسواس شدن افکار یا اعمال غیر ارادی، تکراری و غیرمنطقی که فرد برخلاف میل خود آن را تکرار می کند. این بیماری می تواند به صورت وسواس فکری، وسواس عملی و یا وسواس فکری و عملی توأم با هم باشد.
در وسواس فکری، فرد نمی تواند فکری را از ذهنش خارج کند (مثل افکار پرخاشگری یا جنسی)، یعنی یک فکر، عقیده، احساس مزاحم و تکرار شونده وجود دارد.
در وسواس عملی، فرد برای اجرای تکراری عملی خاص یا سلسله اعمالی خاص احساس اجبار می کند مثل شستن مکرر دستها. فکر وسواسی موجب افزایش اضطراب شخص می گردد درحالی که عمل وسواس اضطراب شخص را کاهش می دهد.

اختلال استرس پس از سانحه

این اختلال قبلاً «سندرم موج انفجار» نامیده می شد. معمولاً با یک استرس شدید هیجانی که شدت آن می تواند برای هرکس آسیب رسان باشد همراه است؛ از قبیل جنگ، بلا یا سوانح طبیعی مانند زلزله، مورد حمله یا تجاوز به عنف واقع شدن و تصادفهای شدید.

اضطراب

اضطراب می تواند ناشی از یک وضعیت روحیه اجتماعی، فیزیکی، زیست شناختی، اختلالها طبی، آثار جانبی داروها و یا ترکیبی از این موارد باشد. هنر یک پزشک در این است که اضطراب شما را در مجموعه ای از این عوامل تشخیص و راهنمایی کند.

عوامل روانی- اجتماعی اضطراب

- حالتهای درونی فرد و انگیزه های ناخودآگاه
- ناتوانی فرد در مقابله با فشارهای محیطی مانند کار، ازدواج و مبادلات بازرگانی
- احساس جدایی یا طرد شدن
- احساس فقدان یا از دست دادن حمایتهای عاطفی مثل مرگ همسر، تغییرات ناگهانی محیطی یا حوادث غیرمنتظره و خطرناک از قبیل:
- حوادث طبیعی مثل زلزله
- استرس ناشی از یک بیماری طبی
- استرس ناشی از داروها
- استرس ناشی از مصرف مواد مخدر مثل کوکایین

یادگیری در منزل و محیط مثل یادگیری اضطرابها و ترسهای والدین

افکار و عقاید غیرمنطقی، غلط و اغراق آمیز در مورد خطرات موجود در موقعیتهایی مثل اضطراب امتحان که همراه با افکار و عقاید غلوآمیز می باشد.

عوامل جسمانی و زیست شناختی اضطراب

ژنتیک اضطراب اغلب از زمان کودکی و طفولیت شروع می شود. بنابراین تشخیص علایم زود هنگام این اختلالها از اهمیت خاص کلینیکی برخوردار است. مطالعات در این زمینه روی دو قلوهایی که پدر و مادر مضطرب داشتند شروع شده و ثابت شده است که اختلالها اضطرابی بشدت در فرزندان دوقلوی والدین مضطرب، حتی آنان که در محیطهای مختلف بزرگ شده اند، بیشتر است. در این زمینه ژنهای مخصوصی که واسطه های شیمیایی مجزایی را تولید می کنند، شناخته شده است؛ مانند فعل و انفعالات شیمیایی مغز.

علل طبی و آثار داروها

انواع و اقسام بیماریهای طبی می توانند علایمی شبیه علایم اختلالهای اضطرابی ایجاد کنند. آثار مصرف داروهای روانگردان و مواد مخدر پرکاری تیروئید، کم کاری تیروئید و کمبود ویتامین ب12، وجود غده ای در غدد فوق کلیوی به نام فئوکروموستیوم، هورمون اپینفرین تولید می کنند که می تواند موجب علایم اضطرابی به صورت حمله ای شود.
- برخی ضایعه های مغزی علایمی ایجاد می کنند که شبیه علایم اختلال وسواس عملی است.
بی نظمیهای قلبی علایم جسمی اختلال هراس (پانیک) را ایجاد می کند. کمبود قند خون (هیپوگلیسمی) می تواند علایمی شبیه علایم اختلال اضطرابی تولید کند و بسیاری موارد دیگر.

روزنامه قدس – شماره 5627