۸۴۰ روانشناسی سن

روان شناسان شخصیتی براین عقیده اند که شماره تولد، شما را از آن چیزی که می خواهید باشید دور نمی کند، بلکه مانند رنگی است که نوع آن و زیبایی اش برای افراد مختلف متفاوت است. به مثال زیر توجه کنید :
فرض می کنیم که شما متولد 29 اردیبهشت 1364 هستید.اردیبهشت ماه دوم (2) سال است پس :
9=1+8=18=5+9+3+1=1395=1364+2+29
شماره تولد 9 است و اکنون می توانید آنچه راکه مربوط به این شماره است با خود مطابقت دهید.
تفسیر اعداد:

1- خالق و مبتکر:
''یک'' ها پایه و اساس زندگی هستند. همیشه عقاید جدید و بدیع دارند و این حالت در آنها طبیعی است. همیشه دوست دارند تمامی کارها و مسائل بر حول محوری که آنها می گویند و تعیین می کنند در گردش باشد و چون مبتکر هستند، گاهی خود خواه می شوند. با این حال ''یک'' ها بشدت صادق و وفادارند و به خوبی مهارتهای سیاسی را یاد میگیرند . همیشه دوست دارند حرف اول را بزنند و غالبا رهبر و فرمانده هستند، چون عاشق این هستند که ''بهترین'' باشند . در استخدام خود بودن و برای خود کار کردن بزرگترین کمک به آنهاست ولی باید یاد بگیرند عقاید دیگران ممکن است بهتر باشد و باید با رویی باز آنها را نیز بشنوند.

2- پیام آور صلح :
''دو'' ها سیاستمدار به دنیا می آیند ! از نیاز دیگران خبر دارند و غالبا پیش از دیگران به آنها فکر می کنند . اصلا تنهایی را دوست ندارند . دوستی و همراهی با دیگران برایشان بسیار مهم است و می تواند آنها را به موفقیت در زندگی رهنمون سازد. اما از طرف دیگر ، چنانچه در دوستی با کسی احساس ناراحتی کنند ترجیح می دهند تنها باشند.از آنجایی که ذاتا خجالتی هستند باید در تقویت اعتماد به نفس خود تلاش کنند و با استفاده از لحظه ها و فرصت ها آنها را از دست ندهند.

3- قلب تپنده زندگی :
'' سه '' ها ایده آلیست هستند، بسیار فعال،اجتماعی،جذاب،رمانتیک وبسیار بردبار و پر تحمل .خیلی کارها را با هم شروع می کنند اما همه آنها را پیگیری نمی کنند. دوست دارند که دیگران شاد باشند و برای این کار تمام تلاش خود رابه کار می گیرند. بسیار محبوب اجتماعی و ایده آلیست هستند اما باید یاد بگیرند که دنیا را از دید واقعگرایایه تری هم ببینند.

4- محافظه کار :
''چهار'' ها بسیار حساس و سنتی هستند. آنها عاشق کارهای روزمره، روتین و پیرو نظم و انضباط هستند و تنها زمانی وارد عمل می شوند که دقیقا بدانند چه کاری باید انجام دهند. به سختی کار و تلاش می کنند. عاشق طبیعت و محیط خارج از خانه هستند. بسیار مقاوم و با پشتکار هستند. اما باید یاد بگیرند که انعطاف پذیری بیشتری داشته و با خود مهربانتر باشند.
5- ناهماهنگ با جماعت :

''پنج'' ها جهانگرد هستند و کنجکاوی ذاتی، خطر پذیری و اشتیاق سیری ناپذیر آنها به جهان هستی و دیدن محیط اطراف خود،غالبا برایشان درد سر ساز می شود. آنها عاشق تنوع هستند ودوست ندارند مانند درخت در یک جا ثابت بمانند. تمام دنیا مدرسه آنهاست و در هر موقعیتی به دنبال یادگیری هستند. سوالات آنها هرگز تمام نمی شود. آنها به خوبی یاد گرفته اند که قبل از اقدام به عمل، تمامی جوانب کار را سنجیده و مطمئن شوند که پیش از نتیجه گیری ،تمامی حقایق را مد نظر قرار داده اند.

6- رمانتیک و احساساتی :
'' شش'' ها ایده آلیست هستند و زمانی خوشحال می شوند که احساس مفید بودن کنند. یک رابطه خانوادگی بسیار محکم برای آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اعمالشان بر تصمیم گیری هایشان موثر است و آنها حس غریب برای مراقبت از دیگران و کمک به آنها دارند. بسیار وفادار و صادق بوده و معلمان بزرگی می شوند. عاشق هنرو موسیقی هستند. دوستانی صادق و در دوستی ثابت قدم هستند.''شش'' ها باید بین چیزهایی که می توانند آنها را تغییر دهند و چیزهایی که نمی توانند، تفاوت قائل شوند.

7- عاقل و خردمند :
''هفت'' ها جستجو گر هستند. آنها همیشه به دنبال اطلاعات پنهان و مخفی بوده و به سختی اطلاعات به دست آمده را با ارزش حقیقی آن می پذیرند.احساسات هیچ ارتباطی با تصمیم گیری های آنها ندارد. با اینکه در مورد همه چیز در زندگی سوال می کنند اما دوست ندارند مورد پرسش واقع شوند و هیچگاه کاری را ابتدا به ساکن با سرعت شروع نمی کنند و شعارآنها این است که به آرامی می توان مسابقه را برد. آنها فیلسوفهای آینده هستند؛ طالبان علم که به هر چه می خواهند می رسند و سوال بی جوابی ندارند . مرموز هستند و در دنیای خودشان زندگی می کنند و باید یاد بگیرند در این دنیا چه چیزی قابل قبول است و چه چیزی نه!

8- آدم کله گنده :
''هشت '' ها حلال مشکلات هستند. اساسی و حرفه ای سراغ مشکل رفته و آن را حل می کنند. قضاوتی درست دارند و بسیار مصمم هستندو طرحهاو نقشه های بزرگی دارند و دوست دارند زندگی خوبی داشته باشند. مسوولیت افراد را بر عهده می گیرند و مردم را با هدف خاص خود می بینند. با شرایط ویژه ای این امکان رابه وجود می آورند که دیگران همیشه آنها را رئیس ببینند.

9- اجرا کننده و بازیگر :
''نه '' ها ذاتا هنرمند هستند . بسیار دلسوز دیگران و بخشنده بوده و آخرین پول جیب خود را نیز برای کمک به دیگران خرج میکنند . با جذابیت ذاتی شان اصلا در دوست یابی مشکلی ندارند و هیچ ** برای آنها فرد غریبه ای به حساب نمی آید.در حالات مختلف شخصیت های متفاوتی از خود بروز می دهند و برای افرادی که اطرافشان هستند شناخت این افراد کمی دشوار به نظر می رسد . آنها شبیه بازیگرانی هستند که در موقعیت های مختلف رفتارهای متفاوتی نشان می دهند. افرادی خوش شانس هستند اما خیلی وقتها از آینده خود بیمناک و نسبت به آن هراسان هستند. آنها برای موفقیت باید به یک دوستی و عشق دو جانبه که می تواند مکملشان در زندگی باشد دست یابند

۸۳۹ انرژی ریکی

ریکی سیستم آموزشی انتقال انرژی حیاتی کیهانی ست. ریکی این انرژی حیاتی کیهانی و نیروی شفابخش از طریق دست منتقل می شود. و درک این مسئله بسیار مهم است که فرد ریکی نمی دهد واو نیست که انرژی می دهد ، بلکه او تنها به عنوان کانالی است که این انرژی را از کیهان دریافت و انتقال می دهد و او تنها کانالی برای عبور این انرژی ست.کلمه ریکی در ژاپن برای تعریف هر گونه روش شفابخشی به کمک انرژی حیاتی و یا نیروی حیاتی به کاربرده می شود. بخش اول (ری ) به معنای جهانی( کیهانی)، کائنات، ذات، و بخش دوم (کی) به معنای انرژی حیاتی می باشد ولی به طور کلی (ریکی) به معنی انرژی حیاتی کیهانی ست.سرچشمه ریکی این سیستم کهن انرژی بخشی در تبت واقع است که از آنجا به مصر ، یونان باستان ، روم، هند و در امتداد آن به شرق و چین و ژاپن گسترش یافته است. ریکی تنها در دسترس و معدودی از افراد مذهبی به صورت راز مخفی باقی مانده بوده ،این دانش و آگاهی کهن با گذشت زمان به فراموشی سپرده شد و در اواخر قرن گذشته (قرن19 ) دکتر میکائو اوسویی بار دیگر آن را کشف نمود. در هر یک از ما انرژی حیاتی ( ریکی ) جریان دارد ، بدون این انرژی ما نمی توانیم زندگی کنیم. هر نوع فرایندی در وجود ما ( همانند التیام زخم ها، رشد نمودن از طریق سلولها و ...) به کمک این انرژی حیاتی صورت می گیرد. این فرایند طبیعی به طور غیر ارادی و به نحوی نا آگاهانه از جانب ما صورت می پذیرد. کسی که بخواهد زندگی کند باید تنفس کند و کسی که بخواهد در راهش به جلو پیش برود، نیازمند به ای انرژی است.به کمک سیستم ریکی سطح انرژی حیاتی ما افزایش یافته و فعال و متعادل می شود، وفرصت مناسبی را جهت رشد معنوی فراهم می نماید. ریکی برتمامیت و یکپارچگی در تمام سطوح وجود انسان تاثیر می گذارد و حس خود درمانی را بر می انگیزاند و انسدادها را روان و برطرف می نماید. همچنین بر تعد یل نمودن اختلالات سطح علی نیز تاثیر گذار می باشد. ریکی می تواند هر انسانی را هدایت و حمایت نماید و او را به جلو پیش ببرد، به کمک ریکی ما به جریان زندگی وارد می شویم و این جریان ما را به جلو می راند.ریکی قابل استفاده برای همه افراد می باشد. کار متوالی باریکی چشمان مارا باز می نماید، و ما آگاهانه شروع به شناخت جهان می کنیم، آگاهانه بر روی خودمان کار می کنیم و نتیجتا در طول راه به جلو پیش می رویم. فهم و درک ما افزایش می یابد ، تماس با دنیای درونیمان به وجود می آید، و در نتیجه آگاهی و خردمندی بدست می آید. رشد و توسعه آگاهی و شفای روحی همیشه شفای جسم را در برداردو شفای جسم تواءم با این وضعیت می باشد. ما نبایستی راهی را که انتخاب نموده ایم کنار بگذاریم و از تجربیات و تکنیک های بدست آمده چشم بپوشیم زیرا ریکی ما را را هماهنگ با تکنیک هایی که باعث افزایش رشد جسمی ، روحی و معنوی می شود می نماید. امکانات ریکی نامحدود است. انرژی حیاتی جهانی هیچ چیز را مانع نمی داند و این انرژی می تواند مورد استفاده همه افراد قرار گیرد به همین دلیل ریکی متفاوت از دیگر روشهای شفابخشی بسیار ساده است و همین بسیار ساده بودن ریکی باعث متمایز شدن آن از دیگر روشهای شفابخشی شده است. ریکی را می توان با هر یک از روشهای درمان بیماریهای روحی و روانی ترکیب نمود و به جز این ریکی را می توان با هر نوع مکتب دینی نیز در آمیخت.

اثر ریکی بر سطح علی
ریکی روش قدرتمندی است که بر سطح علی تاثیر می گذارد.برخلاف روشهای سنتی و غیر سنتی بسیاری که تنها عوارض بیماری را درمان می نمایند، ریکی از همان لحظه شروع درمان به کار کردن بر روی سطح علی و بدنهای ظریف می پردازد. پس از اینکه علت به وجود آمدن بیماری در سطح علی برطرف نمود، قفلهای انرژی در سطح فیزیکی را هم باز می نمایند. بدین ترتیب جهانی بودن ریکی در آن واحد نه تنها شفا و بهبودی را سبب می شود بلکه باعث وحدانیت و اتصال انسان با خرد برتر ( خداوند) می شود. اصل تاثیر دریافت ریکی و حداقل دوره درمان با ریکی نباید کمتر از 4 جلسه کامل باشد ، زیرا انرژی حیاتی جهانی به درمان در 4 سطح یا لایه و همینطور سه بدن ظریف ازبدن ذهنی تا بدن اتری و بدن فیزیکی می پردازدو تنها این من برتر است که نیازمند به شفا نیست زیرا من برتر در تماس نزدیک با خرد برتر ( خداوند) است.
http://www.cloob.com/club.php?id=3270
www.iran-reiki.blogfa.com
www.iranreiki.com
از این سایتها میتونید اطلاعات کامل تری رو کسب کنید اگرم سوالی براتون پیش اومد حتما مطرح کنید خوشحال میشم تو این زمینه کمکی بکنم.

(ریکی خرد و حقیقت است.) هاوایوتاکاتا
ریکی همانطور که گفته شد انرژی حیاتی کیهانی است، این کلمه از دو بخش( ری) یعنی کیهانی و (کی) یعنی نیروی حیاتی ، تشکیل شده است. (کی) انرژی غیر فیزیکی یا به عبارتی انرژی حیاتی است که در همه موجودات زنده و اطراف ما وجود دارد و به وسیله همه درمانگران به کار گرفته می شود. تا زمانیکه موجودی زنده است. دارای گردش انرژی حیاتی در درون و پیرامون خود می باشد. هنگام مرگ، انرژی حیاتی جدا می شود. وقتی که انرژی حیاتی زیاد باشد و آزادانه جریان داشته باشد ، شما به آسانی بیمار نخواهید شد. انرژی حیاتی نقش بسیار مهمی در تمام کارهایی که ما انجام می دهیم دارد. انرژی حیاتی بدن را به حرکت در می آورد و همچنین انرژی اولیه برای احساسات، افکار و روان ما می باشد. این انرژی حیاتی کیهانی یعنی همان ریکی توانایی بدن را برای درمان خود تقویت می نماید.تعدادی از تاثیرات ریکی در اینجا ذکر شده اما تاثیرات و فواید ریکی نامحدود می باشد:
*ریکی سطح انرژی فردی شما را افزایش می دهد.
*ریکی ارتعاشات مراکز انرژی را در بدن متعادل می نماید.
*ریکی قفلهای انرژی را باز می نماید.
*ریکی بدن را از سموم انباشته شده پاک می کند.
*ریکی تعادل روحی و روانی را افزایش میدهد.
*ریکی باعث افزایش قدرت حافظه می شود.
*ریکی به ترک عادات ناپسند و اعتیادهای مختلف کمک می کند.
*ریکی سبب آرامش در حوزه فرد،خانواده و جهان می شود.
*ریکی باعث تمرکز بیشتر در مراقبه و نماز می شود.
*ریکی سبب درمان خستگی و رخوت شده و شادابی را افزایش می دهد.
*ریکی باعث بهبود ارتباطات و هماهنگی بین افراد می شود.
*ریکی به شما کمک می کند تا بر عصبانیت و ترس خود غلبه کنید.
*ریکی باعث افزایش خلاقیت می شود.
*ریکی حیات سلولها را تجدید دوباره می نماید.
*ریکی به تحقق خواسته ها و آرزوهای خودتان و دیگران کمک می نماید.


ریکی 1 و نحوه ء انتقال انرژی : وقتی شما ریکی را منتقل میکنید مسیری که انرژی طی میکند بصورت زیر است : این انرژی از طبیعت وارد چاکرای فرق سر میشود ..از طریق کانال مرکزی به سمت پایین حرکت میکند تا اینکه به قلب میرسد و از آنجا به بازوها و دستها منتقل میشود و از دستها نیزبه ناحیه ایی که نیاز به درمان دارد میرود تنها چیزی که شما برای انتقال انرژی نیاز دارید کانالیزه شدن میباشد و این کار از طریق استاد صورت میگیرد و روند آن 10 تا 15 دقیقه طول میکشد منتها قبل از آن استاد ریکی بصورت کامل مباحث و توضیحات مورد نیاز را مطرح میکند . هر کدام از شما میتوانید یک کانال ریکی باشید و هیچ محدودیت خاصی وجود ندارد .

در ریکی 1 شما میتوانید به خودتان و تمام کسانی که با شما ارتباط مستقیم دارند ریکی بدهید و هر چقدر ازین انرژی بیشتر استفاده کنید پر انرژی تر میشوید و موجب افزایش سطح انرژی در بدنتان خواهد شد . ریکی هیچ گونه اثرات زیان باری ندارد به این دلیل که توسط آگاهی برتر _خرد کیهانی هدایت میشود و نمیتواند هیچ گونه ضرری را سبب شود .در درمانهایی که با این انرژی شفابخش صورت میگیرد فرد انرژی دهنده کانالیست برای عبور انرژی و آن که شفا میدهد خدای مهربان و رحیم است و ما با یاری از اوفقط نقش یک واسطه را ایفا میکنیم
در ریکی 1 فرد با انرژی دادن به خود باعث میشود تا انسدادهای انرژی از میان برود چون همانطور که میدانیم حوزه عمل ریکی بدن پرانیک ماست و همانطور که بدن فیزیکی ما از اندامهای مختلف تشکیل شده که توسط رگها به هم مرتبطند بدن پرانیک ما هم از 7 مرکز اصلی انرژی که چاکرا نامیده میشود تشکیل شده که این 7 چاکرای اصلی و بیش از 72000چاکرای فرعی توسط نادیها بهم ارتباط دارند که درون این نادیها هم انرژی جریان دارد و هر انسداد انرژی که در نادیها بوجود می آید موجب بروز بیماری های ذهنی ،روحی و ...میشود و ما با این انرژی قصد داریم تا انسدادهای انرژی را از بین ببریم و به طریقی خود درمانی کنیم ...بیماریهایی مثل افسردگی ، وسواس ، خود بزرگ بینی ، عدم اعتماد به نفس ، گوشه گیری و حتی دردهای فیزیکی به نوعی انسداد انرژی هستند که این انرژی میتواند انسدادها را از بین برده و احساس آرامش و رهایی را جایگزین آن کند و باعث افزایش آگاهیمان شود .
ریکی2:
در این مرحله فرد میتواند از راه دور انرژی را منتقل کند .در اینجا فاصله اهمیتی ندارد حتی میتواند خاطرات بد گذشته را از ذهن پاک کند و برای آرزوها و خواسته هایش انرژی بفرستد این به این معناست که ما انرژی میفرستیم تا موانع موجود از میان برداشته شود و یااینکه بتوانیم بهترین راه را برای رسیدن به آن خواسته انتخاب کنیم.
ریکی3و جراحی روانی:
در واقع یک نوع پاکسازی هاله است ...این بار علاوه بر انرژی دادن میتوانیم قفلهای انرژی را خارج کنیم و هاله را پاکسازی کنیم.
ریکی4 و مستری:
بعد از گذراندن ریکی 4 فرد میتواند ریکی را آموزش دهد و افراد را کانالیزه کند .

۸۳۸ هومیوپاتی چیست ؟

از دیدگاه پزشکی هومیوپاتی انسان به مجموعه واحدی از سه قسمت ذهن روان وجسم تقسیم می شود.ذهن به مسائل معنوی وغیر مادی مربوط می گرددوروان دررابطه بااحساسات قرار می گیرد.در بخش جسم نیز با بیولوژی انسانی وفیزیولوژی ارگانهای گوناگون روبرو هستیم.که بالاترین ومهمترین بخشی که در فعالیتهای انسان نقش دارد بخش ذهن است. در حقیقت ذهن به عنوان بخشی که درآن تغییرات ادراک وآگاهی ثبت می شود شناخته می شود.
هومیو به معنی مشابه وپاتی به معنی بیماری است.علم هومیوپاتی می خواهد بگوید" هر آنچه که بتواند درشخص سالم علائمی از بیماری بوجود بیاوردمی تواند بیماری باهمان مجموعه علائم را درمان نماید."
در پزشکی سنتی نیز رگه هایی ازاعتقاد به فلسفه هومیوپاتی وجوددارد.به عنوان مثال وقتی فردی دراثر ترسیدن دچار یرقان می شدوی رابا ترساندن ( مثل رساندن قاشق داغ به جایی از بدن بیمار به طور ناگهانی )درمان کرد.
در پزشکی رایج متأسفانه جزء نگری حاکم است و به سرکوب علائم می پردازد . مثلاً اگر ویروس آنفولانزا محرک بیماری باشد عملکرد پزشکی رایج محدودتر است چرا که با دادن مسکن ها همان مکانیسمی که تحت فشار بود تا شخص را از شر ویروس برهاند الآن بیشتر سرکوب می شود .
می توان نشان داد که تعداد زیادی از بیماران مبتلا به آسم در دوره ای از زندگی خود دچار نوعی ناراحتی پوستی بوده اند که مداوا شده اند ولی چون علت ذهنی برطرف نشده بیماری خودش را به صورتی دیگر نشان می دهد . در علم همیوپاتی علت هر بیماری را نوعی ناهنجاری شعور باعث می شود که این ناهنجاری می تواند در قسمتهای مختلف بدن تأثیر گذارد که در درمان لازم است فقط داروی مختص آن ناهنجاری داده شود که اختصاصا روی لایه ذهن اثر می گذارد ، آن وقت تمام علائم از وجود فرد رخت برمی بندد .
اگر یک پزشک عاشق انسانیت تنها یکبار پزشکی هومیوپاتی را ملاقات کند حتماً در دام عشقش گرفتار می شود .

برگرفته از کتاب " یک – کوانتوم ، عرفان درمان " نوشته دکتر مسعود ناصری

۸۳۷ آسان ترین راه های افزایش نیروی مثبت با تاکید بر اعتمادبه نفس

هر روزیک کار مثبت انجام بدهید و با کسی درباره اش حرف نزنید حس و انرژی مثبت درونی را فقط برای خودتان نگه دارید.
دعوا سر اسم نیست. اعتمادبه نفس، خودباوری، حس اطمینان شخصی و امثالهم همگی سر و ته یک کرباس اند که همه مان کم و بیش می شناسیم اش. اگر تعریف اعتمادبه نفس و خوبی هایش را دانسته فرض کنیم و دلایل عدم اعتمادبه نفس و بدی هایش را هم مفروض بگیریم، آن وقت فقط می ماند یک سؤال مهم: چگونه اعتمادبه نفس مان را تقویت کنیم و به خود نیروی مثبت تزریق کنیم.

رفقای خوب
بیشتر اوقاتتان را با آدم هایی بگذرانید که اعتمادبه نفس شان بالاست. اگر این کار برایتان ممکن نیست، لااقل توی برنامة هر روز تان مدتی را برای همنشینی با افرادی اختصاص بدهید که خودباور و خودساخته اند. حقیقت این است که انرژی مثبت و نیروی درونی آدم ها تا حدی مسری است. اصلا لازم نیست کاری بکنید. فقط کافی است کنارشان باشید، ضمن این که چیزهای بسیاری را هم می شود از همین جماعت و با همین همنشینی های ساده آموخت. گاهی تنها با آموختن و به کار بستن یک نکتة تازه، مسیر زندگی آدم زیر و رو می شود.

آن یک نفر
تقریبا تمام آدم های موفق دنیا یک مشاور دانا و قابل اعتماد داشته اند. این مشاور یا معلم خوب، ممکن است یکی از اعضای خانواده، یک دوست صمیمی، یک معلم مدرسه و یا اصلا یک شخص غریبه و خیرخواه باشد. ممکن است توی زندگی تان حضور داشته باشد یا ممکن است اصلا خودش زنده نباشد و شما از طریق آثاری که از او به جا مانده، از او کمک بگیرید. به هر حال، راهی که شما می خواهید طی کنید و هدفی که می خواهید به آن برسید، احتمالا پیش از شما هم دیگرانی در آن راه رفته اند و به آن هدف رسیده اند. مشورت با آن رفته ها و رسیده ها و همنشینی با آن آدم ها، اعتمادبه نفس تان را برای رفتن و رسیدن تقویت می کند.

این حس دوست داشتنی
اعتمادبه نفس فقط یک حس است. تا به حال برایتان پیش نیامده که در یک موقعیت خاص، این حس را تجربه کرده باشید؟ اگر قبلا توانسته باشید این حس را حتی برای یک بار تجربه کنید، قطعا باز هم می توانید. چگونه؟ با فراهم آوردن مقدمات پدید آمدن آن حس. این همان چیزی است که ارزش تمرین هر روزه دارد. لااقل 15 دقیقه از هر روزتان را اختصاص بدهید به تجسم همان شرایطی که در آن، با حس اعتمادبه نفس رفتار کرده اید. آن شرایط را با جزئیات دقیق توی ذهنتان مرور کنید و به حستان در آن لحظه توجه کنید. پس از مدتی، همراه داشتن این احساس برایتان به شکل یک عادت درمی آید.

از مهارت تا اطمینان
پاواروتی سرشناس ترین خوانندة اپرای دنیاست. چندی پیش، او در مصاحبه ای با یک روزنامة ایتالیایی گفته بود که هر روز لااقل 6 ساعت تمرین می کند و هنوز هم احساس می کند که هر روز، چیز تازه ای دربارة صدا و موسیقی یاد می گیرد. این تمرین و تمرین و تمرین که منجر به مهارت بیشتر می شود، یکی از لازمه های اعتمادبه نفس است. در یک مهارت یا توانایی ویژه ای که حس می کنید علاقه و اشتیاق تان برای آموختن اش بیشتر است، سرمایه گذاری کنید و بکوشید تا هر روز چیز تازه ای در همان زمینه یاد بگیرید.

در جست وجوی ارزش های از دست نرفته
اگر توی زندگی تان ارزش های قطعی و شناخته شده ای هست که واقعا باورشان دارید، خوب بشناسیدشان و مراقب باشید که ازشان تخطی نکنید. تخطی از این ارزش ها به ویژه در آن هایی که زندگی آگاهانه را انتخاب کرده اند، موجب شعله ور شدن حس گناه و در هم شکسته شدن خانة اعتمادبه نفس می شود. می توانید این ارزش های شخصی یا اعتقادی را فهرست کنید و زیر میز تحریرتان یا گوشه و کنار اتاق منزل یا اتاق کارتان نصب کنید تا ملکة ذهنتان شود. این پایبندی، پایه های عزت نفس و اعتمادبه نفس تان را محکم می کند.

از تو می پرسم خودم را
توی زندگی تان چه کسی یا چه کسانی را تحسین می کنید؟ چرا؟ به خاطر کدام ویژگی یا کدام ویژگی هایشان؟ پاسخ به این پرسش ها را به دقت یادداشت کنید و فهرستی تهیه کنید تا ویژگی های مورد علاقه تان همیشه جلوی چشمتان باشد. هر روز برای رسیدن و نزدیک تر شدن به این ویژگی ها تلاش کنید.

فهرست های به دردبخور
چرا باید اعتمادبه نفس داشته باشید؟ دلایل تان را فهرست کنید. در تهیة این فهرست، سختگیر نباشید. یک فهرست هم از آدم هایی تهیه کنید که به دلایلی در زمان گذشته یا حال، از خصوصیات خوب شما حرف زده اند. حرف های آن ها را هم تا آن جا که یادتان هست، در فهرست تان بگنجانید و هر از گاهی به این دست نوشته هایتان نگاهی بیندازید.

حرمت نگه دارید
تا حالا کسی یا کسانی به تان بی احترامی کرده اند؟ اگر میزان تکرار این اتفاق، زیاد است و اگر نمی توانید شخص یا اشخاصی را که به تان بی احترامی می کنند به رفتار صحیح مجاب کنید، از آن ها دور شوید.
آن روی این سکه هم در تقویت اعتمادبه نفس حقیقی، مؤثر است. یعنی خودتان هم نباید به کسی بی احترامی کنید. حتی با کسانی که از آن ها خوشتان نمی آید، با مهربانی رفتار کنید و این را برای خودتان به شکل یک عادت دربیاورید تا تأثیرش را در جذب دیگران و تقویت اعتمادبه نفس خودتان مشاهده کنید.

روزی یک کار ترسناک
هر روز یکی از کارهایی را که همیشه ازشان واهمه داشتید و دارید، انجام بدهید. هر چه از این ترس ها بیشتر فاصله بگیرید و بیشتر ازشان دوری کنید، ترسناک تر به نظر می رسند. در عوض، هر چه به آن ها نزدیک تر شوید و بیشتر با آن ها مواجه شوید، می بینید که چقدر راحت می شود از آن مرزهای خیالی رد شد.

در ستایش دانستن
با این همه کتاب و کتابخانه و شبکه های اطلاع رسانی، دیگر هیچ دلیل موجهی برای بی اطلاعی وجود ندارد. اگر بر حسب شرایط کار و زندگی تان احتیاج دارید که از چیزی یا چیزهایی سر دربیاورید، کوتاهی نکنید. خودتان را مجهز کنید به دانستن و بیشتر دانستن. به مطالعة منابع مختلف عادت کنید. تسلط و اطلاع کافی در زمینة شغلی، منجر به افزایش اعتمادبه نفس در محیط کار می شود.

ببخشید
خودتان را ببخشید. خب، هر کسی ممکن است هر از گاهی در طول زندگی اش به کارهای اشتباه و حتی احمقانه ای دست بزند. سخت نگیرید. بگذارید دست درمانگرِ بخشش و بخشایش به شانه تان بخورد. باور کنید و ایمان داشته باشید که این نواقص هم جزو زندگی است و ما حتی برای اصلاح این نواقص هم به اعتمادبه نفس احتیاج داریم.

از خدا جوییم توفیق ادب
حتی اگر خودتان هم جزو این آدم ها نباشید، لابد دیده اید آدم هایی را که تا دست از پا خطا می کنند یا اتفاق بدی برایشان می افتد، شروع می کنند به سرزنش خود و طوری با خودشان حرف می زنند که فقط بوی تحقیر از آن می آید. این کار، اعتمادبه نفس را ویران می کند. اگر تا به حال هم این گونه بوده اید، دیگر تمامش کنید. تمرینش آسان است. وقتی خودتان را مخاطب می کنید، حرمت خودتان را حفظ کنید. تا بقیه هم حرمتتان را نشکنند و ادبِ حضورتان را حفظ کنند.

شروع از پایان
همیشه از انتها شروع کنید. مثلا امروز یا فردا می خواهید چه کار کنید؟ کجا بروید؟ به چه هدفی برسید؟ چطور باشید؟ چگونه حرف بزنید؟ و... پس از پاسخ به این سؤال ها، یک لحظه چشمانتان را ببندید و توی ذهنتان سعی کنید خودتان را رسیده به آن نقطة هدف فرض کنید: در حال سخنرانی به همان نحو دلخواه، در حال رانندگی بدون اشتباه، در حال همکلامی بدون عصبانیت و... تصویر دلخواه تان را با تمام جزئیاتش در ذهنتان بسازید و دائما آن را پررنگ تر و پررنگ تر کنید تا لوازم و لواحق ذهنی اش هم برایتان ایجاد شود. این تصویر، می شود عصای دستتان برای رسیدن به آن جا و آن شرایطی که دلتان می خواهد.

مثبت باشید
مثبت باشید اما کمال گرا نه. مثبت بودن منجر به افزایش جاذبه های درونی و بیرونی می شود، در حالی که کمال گرایی افراطی، آدم را فلج می کند و باعث می شود آدم به خیلی از هدف های دیگرش در زندگی نرسد. با مثبت بودن، هم در وجود خودتان احساس ارزشمندتری را تجربه می کنید، هم دیگران نسبت به شما این حس را پیدا می کنند. البته برای مثبت بودن، هیچ الزامی به انجام کارهای فوق العاده نیست. کافی است خوبی های دیگران را سرمشق زندگی خودتان کنید و تا آن جایی که از دستتان برمی آید، خیرخواه و یاری رسان باشید.

ظاهر از باطن پیروی می کند
نسبت به ظاهرتان بی توجه نباشید. آراستگی ظاهری یکی از لازمه های رسیدن به اعتمادبه نفس حقیقی است. سعی کنید حتی در روزهایی که حس و حال چندان خوبی هم ندارید، باز هم ظاهرتان مرتب باشد و آراسته باشید. این کار باید به شکل یک عادت دربیاید و البته این عادت هم از آن عاد ت هایی است که شمشیر دولبه است. یعنی با افراط در آن، از آن سوی بام اعتمادبه نفس می افتید و باز هم خودباوری تان ضربه می خورد. پس برای این آراستگی، حد و مرز روشنی تعریف کنید.

انرژی تولید کنید
از انرژی درونی تان غافل نشوید. هر روز لااقل یک کار مثبت انجام بدهید که حس خوبی در درونتان ایجاد کند و در رابطه با این کار هم با هیچ کسی حرف نزنید. این حس و انرژی مثبت درونی را فقط و فقط برای خودتان نگه دارید. این تمرین واقعا اثربخش است.

سلامت باشید
به سلامت تان توجه داشته باشید. نرمش یا ورزش روزانه و منظم حتی در حد پیاده روی روزانه، دویدن، شنا و... کمک کننده است. این طوری واقعا احساس می کنید که به جسمتان تسلط بیشتری دارید و این حس می تواند اعتمادبه نفس تان را هم تا حدی تقویت کند.

تا پخته شود خامی
سفر چیز خوبی است، خصوصا برای شما که می خواهید اعتمادبه نفس تان را تقویت کنید. وقتی از محیط آشنایتان جدا می شوید و از آن فاصله می گیرید، دستتان برای رها شدن و افزایش اعتمادبه نفس بازتر می شود. چون در بسیاری از اوقات، مجبور می شوید به نوعی با خودتان درگیر شوید و نیازهای معمولتان را مرتفع کنید. از این درگیری نترسید. نتیجه اش مثبت است.

دیدن نور در ظلمات
در هر محیط تاریکی لااقل می شود یک نقطة روشن پیدا کرد. اگر عادت کنید، می توانید همیشه و در هر محیط تاریکی با دیدن آن نقطه، روشن و دلگرم باشید. اگر کسی به سلامتان جواب نداد، همیشه این احتمال را در نظر بگیرید که شاید سلامتان را نشنیده یا ذهنش آن قدر مشغول بوده که متوجه سلامتان نشده است، کما این که در بیشتر مواقع هم همین طور است.

۸۳۶ کسر عجیب

تا به حال فکر کرده اید چرا یک توهین یا کوچکترین بی احترامی برای مدت ها و شاید ده ها سال در ذهن ما باقی می ماند؟ چرا یک عملکرد نادرست و اشتباه و یک رفتار نابجا می تواند همه خوبی ها و خدمت ها را از یاد ببرد و چرا...
-----------
برای جبران یک رفتار منفی حداقل ۵ بار خوبی و عملکرد مثبت لازم است تا عملکردهای ذهنی ما برداشتی خنثی از آنچه رخ داده است را نتیجه گیری کند.
تا به حال فکر کرده اید چرا یک توهین یا کوچکترین بی احترامی برای مدت ها و شاید ده ها سال در ذهن ما باقی می ماند؟ چرا یک عملکرد نادرست و اشتباه و یک رفتار نابجا می تواند همه خوبی ها و خدمت ها را از یاد ببرد و چرا...
تحقیقات نشان داده اند که به طور کلی احساسات منفی، زشتی ها و بدی ها قادر به ایجاد تأثیرات بزرگ تر و عمیق تری بر مغز ما هستند. ذهن ما به صورت طبیعی از حساسیت بسیار بیشتر و بالاتری نسبت به اخبار ناراحت کننده و نامطلوب و منفی برخوردار است. کشش و تمایل به سوی اخبار بد و منفی کاملاً به صورت خود به خودی صورت می گیرد و این حالت را می توان به راحتی در اولین مراحل روند غربال سازی اطلاعات رسیده به مغز پی گیری کرد.
در همین راستا تحقیقی توسط جان کاسیوپو(۱) صورت گرفته است. او به آزمایش شوندگان عکس هایی را نشان داد که با دیدن آنها حس خوبی به افراد دست می داد (مثل پیتزا، یک دوست، ماشینی قشنگ و ...) و از سوی دیگر عکس هایی که با دیدن آنها احساسات و هیجانات منفی در افراد برانگیخته می شد که از آن جمله می توان به عکس هایی از حیوانات مرده یا صورت هایی آسیب دیده، فلج و یا دچار نقص اشاره کرد و عکس هایی که دیدن آنها احساساتی خنثی و عادی را موجب می شد. تصاویری مانند یک بشقاب، سشوار و ... در حین آزمایش محققین مشغول ثبت و ضبط فعالیت های الکتریکی کورتکس مغز افراد آزمایش شونده بودند، در حالی که بیشترین توجه متمرکز مخچه بود، یعنی درست همان بخشی که منعکس کننده اهمیت اطلاعات وارد شده به مغز می باشد.
کاسیوپو اظهار می دارد که مغز واکنش بسیار شدیدتری را نسبت به اندیشه های منفی از خود ابراز می دارد و موج های شدیدتری در حین بررسی فعالیت های الکتریکی مغز در این شرایط خاص قابل مشاهده است. برای درک ملموس تر موضوع علاوه بر این می توان به این اصل اشاره کرد که رفتارها و خلقیات ما بسیار شدیدتر و سریع تر تحت تأثیر خبرهای ناراحت کننده و منفی در مقایسه با خبرهای خوب قرار می گیرد.
حساسیت ذهنی ما در برابر خبرهای منفی و بد با توجه به خطرات و آسیب های موجود تا حدی توجیه پذیر است. حساسیت زیاد نسبت به اخبار و حوادث منفی، ما را تا حد زیادی از قدم گذاشتن در مسیری که به هر شکلی ممکن است برایمان تهدیدکننده و خطرآفرین باشد باز می دارد.
از ابتدای حضور بشر روی زمین، بقایش در گرو قدرت و توان تشخیص خطرات احتمالی و نحوه برخوردش با شرایطی اینچنینی بوده است. از سوی دیگر این حساسیت بالای ذهنی در توجه به اخبار و رویدادهای منفی، حتی در شرایط به ظاهر خوب و آرام و بدون هیچ مشکلی نیز همچنان برقرار است. به عبارت دیگر ذهن ما در لحظه لحظه جریان زندگی در پی کشف و یافتن اطلاعاتی از این دست است. با توجه به آنچه گفته شد بیان این مطلب که کشش ذهنی ما به سوی اطلاعات منفی نقشی مهم، تأثیرگذار و نیرومند را حتی در برقراری خصوصی ترین ارتباط هایمان بازی کند چندان تعجب برانگیز نخواهد بود.
آیا فکر می کنید تأثیر هر کار خوب توسط کاری بد خنثی می شود و آیا برای از بین بردن تأثیر ناشی از عملکردی منفی تنها عملی مثبت می تواند جبران کننده باشد؟
برای پاسخ به این سؤالات و سؤالات بسیار دیگری که در این رابطه وجود دارد محققان آزمایشاتی طراحی کردند که نتایج بسیار خوبی در این زمینه داشته است. بر حسب زمانی که صرف دعوای بین زوج ها می شد محققان به رسم یک نمودار پرداختند. از طرف دیگر نموداری نیز به منظور نمایش میزان رفتارهای خوب ترسیم شد.
این نمودارها نشان دادند که لازم است نسبتی بسیار دقیق و ثابت بین حالت اول و دوم برقرار باشد تا رضایت طرفین را در زندگی مشترک فراهم کند. از اعجاب برانگیزترین نسبت های به دست آمده طی این تحقیقات نسبت ۵ به ۱ بود. یعنی ۵ رفتار یا عملکرد مثبت در بین زوج ها که موجب ایجاد فضایی صمیمی تر می گشت توسط یک رفتار منفی قابل خنثی شدن بود. پس افرادی که به طریقی این نسبت را حفظ می کردند و یا بهتر و بیشتر رعایت می کردند احساس خشنودی نسبی را در روابط خود تجربه می کردند و این در حالی بود که زوج های مشکل دار و افرادی که در روابط خود درگیر مسائلی به ظاهر حل نشدنی بودند و حتی زوج هایی که در حال جدایی بودند رفتارهای مثبت کمتری از این نسبت را بروز می دادند و همین امر موجب رشد افکار و ذهنیات منفی به صورت تصاعدی در فرد مقابل می شد و از آنجایی که این تأثیر با توجه به آنچه بیان شد عمیق تر و عمیق تر می گردد و توسط رفتارهای مثبت به میزان مناسب برطرف نمی گشت همچنان بغرنج تر می شد.
برای جبران یک رفتار منفی حداقل ۵ بار خوبی و عملکرد مثبت لازم است تا عملکردهای ذهنی ما برداشتی خنثی از آنچه رخ داده است را نتیجه گیری کند و بالطبع برای ایجاد اثری مطلوب، عملکردهای مطلوب و مؤثرتر باید بسیار بیشتر از میزان یاد شده باشد.
تحقیقات گسترده دیگری نیز در همین زمینه صورت گرفته و همه آنها نتایج مشابهی را در اختیار محققان قرار دادند. به یاد داشته باشیم آنچه می تواند تأثیر ماندگار و مثبت را در ذهن افراد بر جای گذارد تکرار و تداوم رفتارهای مثبت و عملکردهای قشنگ است ولی این موضوع در مورد رفتارهای منفی صدق نمی کند، چرا که حساسیت ذهن ما به سمت رفتارهای منفی بوده و تأثیر ناشی از حتی یک رفتار منفی می تواند بسیار ماندگار باشد.
نوشته:هـ . مارانو -ترجمه: نیوشا میربابایی
منبع: psychologytoday

۸۳۵ شخصیت

هر وقت که احساس کردید،هر یک ازکارهایی را که برای خود سازی و ارتقاء شخصیت خود می کنید ،کار مشکلی است ویا بدون اشکال انجام نمیشود ،از انجام آن دلسرد نشوید .همیشه برای خود مثال رانندگی را در ذهن خود داشته باشید .مگر از اول رانندگی بلد بودید و یا وقتی یاد گرفتیدو خودتان به تنهایی راندن یک خودرو را بعهده گرفتید ، هیچ گاه اشتباه نکردید ، هیچ گاه تصادف نکردید ویا جریمه نشدید ؟

همه این ها بخاطر اشتباهات شما صورت گرفته است، ولی هیج گاه فکر انصراف از رانندگی را به مغز خود راه نداده اید.اگر برای کارهایی که جهت شکل گیری شخصیت خود انجام می دهید ، جدیت کنید ، حتما موفق می شوید و می توانید از خود انسانی بسازید که والاست و حقیقتا جانشین خداست.

۸۳۴ گنجی به نام مادر

امروز وقتی در حال آماده کردن سفره ناهار بود گوشه ای نشسته بودم و به او نگاه می کردم.همیشه دلم می خواست برایش کاری کنم تا ذره ای از زحمتاش جبران شود. با خودم می گفتم چه طور می توانم ارزش زحمت های او را درک کنم.در همین اندیشه بودم که ناگهان فکری به سرم زد و تمام وجودم را لرزاند.اگر قرار بود روزی به خاطر زحماتش مزدی می گرفت چه می شد؟ ترسیدم، خواستم فکر نکنم اما جسورانه ادامه دادم تا شاید با درک میزان زحمات مادر، مقام او را بیشتر لمس کنم. به راستی آیا تا کنون از خودپرسیده ایم که چرا مادران این قدر ارزشمندند؟ و چرا مادر یکی از شاهکارهای خداوند بر روی زمین است؟

نمی خواهم با جملات تکراری از مادران قدردانی کنم؟ بلکه می خواهم با یک فرمول ساده ریاضی- اجتماعی مساله را برای تان باز کنم. مادران با انجام دادن هزاران کار روزانه، بی وقفه و بدون هیچ انتظاری این فرمول را طی کرده اند. یک قلم وکاغذ بیاورد، این فرمول به راحتی قابل حل است. با این فرمول می توانیم بفهمیم که اگر قرار بود بابت زحمات شان مزدی به آن ها داده می شد، چقدر پرداخت می کردیم. هر چند که نمی شود برای زحمات و مرارت های یک مادر ارزشی تعیین کرد.ء

با احترام و پوزش بسیار زیاد از همه مادران عزیز

حقوق روزانه کارگری که خانه را تمیز می کند و ظرف ها را می شوید × تعداد روزها از زمان تولد تا ازدواج حداقل حقوق روزانه پرستار کودک× تعداد روزها از زمان تولد تا سن هفت سالگی حقوق روزانه معلم سرخانه × تعداد روزها در کلاس اول تا حداقل کلاس پنجم حداقل حقوق آشپز رستوران × تعداد روزها از زمان تولد تا ازدواج حداقل حقوق حسابدار، مدیر مالی و مسوول خرید یک شرکت که خیلی باید مسوولیت پذیر و با حساب وکتاب باشد × تعداد روزها از زمان تولد تا ازدواج حداقل حقوق مسوول دلسوز بهداشت و پیشگیری بیماری های مختلف × تعداد روزها از زمان تولد تا ازدواج حداقل حقوق مدیر امور تربیتی × تعداد روزها از زمان تولد تا ازدواج حداقل حقوق یک خدمتکار آماده پذیرایی از میهمان های شما × تعداد روزهایی که میهمان خانوادگی و شخصی داریم حداقل حقوق پلیس یا مسوول نظم و انضباط و ارتباط سالم چه در خانه و چه در اجتماع همراه با توصیه های ایمنی × تعداد روزها در نه ماه بارداری حداقل قیمت روزی 4 لیوان شیره جان مادر( که روی آن نمی شود قیمتی گذاشت ) ×تعداد روزهای یک سال ...............= ؟

مبلغ حقوق پایه ای که برای هر یک از این مشاغل مهم و کلیدی جامعه در نظر گرفتم 8 ساعت کاری است و از 8 ساعت به بعد جزو اضافه کاری به حساب می آید. یعنی حاصل به دست آمده شما از این فرمول باید ضربدر 2 یا 3 یعنی 16 یا 24 ساعت شود. نمی دانم صفحه ماشین حساب شما جواب می دهد یا نه؟ به هر حال اگر شما حتی ضعیف ترین افراد را هم به استخدام خود درآورید باز مجبورید حقوق لازم را بپردازید. یعنی اگر مادر شما در مورد هر یک از این موارد ضعیف هم باشد که نیست، حقوق لازم باید پرداخت شود. البته این جا مساله ای به ذهن می رسد که آیا فردی دلسوزتر و صادق تر از او در هیچ زمان و مکانی برای شما وجود دارد؟ بیاییم صادقانه یم بار در زندگی خود این فرمول را محاسبه کنیم. هر چند نمی توانیم بر عشق و مهر و محبت مادر بگذاریم. باور کنیم تا همین الان حساب مان خیلی زیاد شده و اگر بخواهیم محاسبه کنیم، بودجه یک سال ایران، برای حقوق یک مادر کفاف نخواهد داد، چه برسد به این همه مادر دلسوز و مهربان ایرانی. این نوشته به این خاطر بود که همیشه و در همه حال مقام مادر را ارج نهیم و این موهبت الهی را فراموش نکنیم. مادرم، بهشت خداوند حقت باد.

۸۳۳ موفقیت از آن توست

انتونی رابینز میگه: دیوونگیه که آدم هر سال کاره ثابتی رو انجام بده ومنتظره نتایج جدید باشه.
خیلی ساده است کافیه دیدت رو نسبت به آینده وزندگیت عوض کنی و در جهت مثبت  قرارش بدی .


جک کنفیلد در مورد قانون جاذبه میگه:آدم  هرچیزی ملکهء ذهنش بشه در یک زمان کوتاهی طوری جذبش میشه که خودش توش میمونه ، نکتهء بحث اینجاست که ما با این توانایی ذاتی که همهء مردم هم اونو دارن میتونیم به هرچی که میخایم برسیم پس بیایم در جهت مثبت خرجش کنیم.

۸۳۲ خود را دست کم نگیرید

باید به این حقیقت ناراحت کننده اذعان نمود که درصد بالایی از ما این عادت منفی را داریم که خود را دست کم گرفته و وضع خود بیش از اندازه وخیم بدانیم. تصور می کنیم که مثلاً «خیلی چاق هستم» ، «خوب نیستم» یا «هیچوقت هیچ کاری را درست انجام نمی دهم». آیا شما تا به حال گرفتار این وضع شده اید؟

 

اشکال کار این است که اهمیتی به جنبه های خارق العاده و صفات مثبت خود نمی دهید، و همیشه برای تأیید آن نکاتی که جستجو می کنید شواهدی می یابید. به عبارت دیگر، همه ما تمایل داریم که دلایل صحت فرضیات خود (حال هر چه که هست) را بیابیم، زیرا همواره می خواهیم خود را معتبر بدانیم. مثلاً اگر توجه کامل شما معطوف به 2 کیلو اضافه وزن باشد که نمی توانید کم کنید و دائماً قطر کمربند خود را امتحان می کنید، در واقع یادتان می رود که از نعمت سلامتی کامل خود تقدیر و تحسین کنید. اگر به خود بگویید «از اجتماع خانوادگی تنفر دارم» با روی دادن هر اتفاق خانوادگی به دنبال شاهدی بر نارضایتی خود خواهید بود. اگر به جای تمایل به معطوف نمودن توجه خود مثلاً بر خاله سارا که صدایی تیز و نازک دارد، یا برادری که علاقه به لاف زدن دارد، یا توجه و انتقاد نسبت به یکی از افراد خانواده  که عادتی منفی دارد نمایید، از وجود آنها لذت ببرید در مجموع از این که خانواده ی شما تشکیل شده از گروهی خویشان خوب، تعجب نمی کنید.

 

پس، می بینید اگر به هر دلیلی خود را دست کم بگیرید، در هر صورت گواهی بر حقانیت خود خواهید یافت و سهم به سزایی در کاهش اعتماد به نفس  و احساسات منفی خود ایفا می کنید. دست کم گرفتن به جای آنکه کاستی های شما را رفع کند ، با بذل توجه و انرژی غیر ضروری نسبت به کارهای اشتباه، باعث تقویت آنها می گردد. این مسئله باید مورد بررسی قرار گیرد که چرا با این که به خوبی می دانیم تنها نتیجه و دورنمای ممکن برای این امر، احساسات منفی تر و کاهش حس قدرشناسی ما از ارمغان زندگی است، به این کار ادامه می دهیم؟دست کم گرفتن موجب می شود تا دیگران تصور کنند که شما نوعی احساس گناه  دارید. افرادی که معمولاً خود را دست کم می گیرند، افرادی شاکی به نظر می رسند که ارزشی برای زندگی خود قائل نیستند و به علاوه الگوی بدی برای فرزندان، خانواده  و دوستان  خود به حساب می آیند. ما امیدواریم با این مقاله شما را متقاعد سازیم که دست کم گرفتن خود خصلت واقعاً بدی است که بعضی پیامدهای شخصی جدی را نیز در بر دارد.

مسلماً هر کسی در وجود خود جنبه هایی دارد که می تواند ( و می خواهد) اصلاح نماید. مثلاً ، یکی از بی شمار کارهایی که می خواهیم انجام بدهیم ، تقویت صبر  در خودمان است. گاهی احساس می کنیم ( که البته این احساس حقیقت هم دارد ) که خیلی واکنش پذیر هستیم و زود آشفته می شویم. اما منظور آن نیست که چون می دانیم از کمال دور هستیم، به خود صدمه بزنیم و خود را دست کم بگیریم. با این کار فقط به مشکل می افزاییم و احساس بدتری را در خود ایجاد می کنیم . بهترین کار آن است که بدانیم قابلیت بالاتری برای پیشرفت در ما وجود دارد و تصمیم بگیریم و با خود عهده کنیم که صبر و شکیبایی  خود را افزایش دهیم. هرچه بیشتر خود را عفو  نماییم و نسبت به خود صبورتر باشیم، آسان تر می توانیم در مسیر رشد و ترقی بمانیم و بیشتر امکان دارد نسبت به دیگران شکیبا  باشیم.

 

آگاه باشید که برای اصلاح هر موردی، بدترین کار انتقاد و سرزنش خود است. به این روش ادامه دهید و سعی در اصلاح خود نمایید. ضعف های خود را بشناسید، هر کاری می توانید برای ایجاد یک تغییر در خود ، انجام دهید ولی سخت نگیرید. خود را در مقابل دیگران و حتی در خلوت خود، دست کم نگیرید. هیچکس میل ندارد بشنود شما خود را دست کم می گیرید و امیدوارم درک کنید که این صفت تا چه حد مخرب است. پس بر آن غالب شوید! هیچیک از ما کامل نیست. اما دست کم گرفتن خود ، درمان این درد و واقعیت زندگی نیست.


۸۳۱ تاثیرات درمانی خنده

گفته مى شود که خنده بهترین داروست. اما تا به حال هیچ کس آن را ثابت نکرده است. اکنون یک دانشمند ژاپنى مشغول آشکار کردن اسرار خنده است. به اعتقاد وى خنده باعث نشاط ژن هاى افراد مى شود.
«کازو موراکامى» دانشمند علم ژنتیک امیدوار است که با مشارکت همکاران تحقیقاتى خود یعنى کمدین ها، لطیفه ها را به یک درمان کم هزینه و موثر تبدیل کند. ژن ها اغلب تغییرناپذیر در نظر گرفته مى شوند اما در واقع بیش از 90 درصد آنها غیرفعال هستند و یا در تولید پروتئین فعالیت کمى دارند. بنابراین برخى محرک ها مى توانند ژن ها را بیدار و فعال کنند.
فرضیه تجربى «موراکامى» عنوان مى کند که خنده یکى از این محرک هاست که با تحریک انرژى درون
DNA افراد مى تواند به درمان بیمارى ها کمک کند.

«موراکامى» ۷۰ساله که مدیر بنیاد پیشرفت علوم بین المللى کشور ژاپن است، مى گوید

«اگر ما ثابت کنیم که افراد مى توانند ژن ها را با استفاده از یک حالت احساسى مانند خنده روشن و خاموش کنند، ممکن است به یافته قرن دست بیابیم که ارزش دریافت جایزه نوبل و حتى بیشتر از آن را خواهد داشت.» سه سال پیش، «موراکامى» و شرکت یوشیموتو کوگیو که یک شرکت پیشرو در زمینه امور تفریحى است اولین آزمایش خود را به طور مشترک انجام دادند. طى این آزمایش موقعیتى ایجاد شد که افراد مبتلا به دیابت بعد از گوش دادن به یک سخنرانى دانشگاهى خسته کننده به تماشاى یک نمایش کمدى که توسط کمدین هاى حرفه اى این شرکت اجرا شد ترغیب شدند.این آزمایش دوروزه نشان داد که سطح گلوکز خون این افراد با خندیدن در زمان نمایش و در مقایسه با زمانى که به سخنرانى خواب آور گوش مى دادند کاهش یافت. گلوکز معیار اصلى براى تعیین بیمارى دیابت است.


تازه ترین تجارب مشترک وى با شرکت مذکور منجر به یافتن حداقل
۲۳ ژن شد که قابل فعال شدن هستند. .

 .و چرخه سلولی هستند   - signal transduction  -۱۸عدد از این ژن ها مسئول ایجاد واکنش هاى ایمنى، ترارسانى پیام

 و عملکرد ۵ ژن باقیمانده هنوز شناخته نشده است. این یافته ها که «موراکامى» ادعا مى کند اولین یافته ها از نوع خود هستند در مجله آکادمیک «روان درمانى و روان تنى» که در آمریکا منتشر مى شود به چاپ خواهند رسید. به گفته «موراکامى»: «خنده درمانى عوارض جانبى ندارد؛ بدین معنى که روش درمانى بسیار مهمى براى طب بالینى است. اینکه روزى مشاهده کنیم بیماران به داروخانه مراجعه کنند و نسخه یک کمدى ویدئویى را جهت درمان دریافت کنند، خنده دار نخواهد بود.» مدت ها است که خنده واقعى و خوب به عنوان یک عامل درمانى در نظر گرفته مى شود. استادان یوگا در هند خنده را آموزش مى دهند. در این کشور تعداد زیادى «باشگاه هاى خنده» وجود دارد که اعضاى آن فقط براى لذت بردن از خنده گرد هم مى آیند.
انتظارها از تحقیقات «موراکامى» مخصوصاً در ژاپن زیاد است زیرا هزینه هاى درمانى در این کشور که جمعیت آن به سرعت در حال پیر شدن است هرساله در حال افزایش هستند. با اینکه تحقیقات «موراکامى» در مراحل اولیه است، یک شرکت انتشاراتى بهداشتى تحت راهنمایى هاى تیم تحقیقاتى «موراکامى» شروع به فروش
DVDهایى کرده که در آنها به افراد دیابتى آموزش خنده داده مى شود.
وزارت اقتصاد، تجارت و صنعت ژاپن بر این عقیده است که با توجه به افزایش تقاضا براى مراقبت هاى پزشکى پیشگیرانه، خنده درمانى مى تواند به عنوان یک پروژه درمانى مفید به کار گرفته شود. «هیکارو هوریگوچى» یکى از مقامات این وزارتخانه مى گوید: «اگر رابطه بین خنده و سلامتى به طور علمى ثابت شود، ممکن است تاثیر بزرگى بر روش هاى بهبود سلامتى ایجاد کند.» وى اضافه مى کند: «ما همچنین امیدواریم که با مرتبط ساختن این دو زمینه متفاوت _ خنده و درمان پزشکى- یک نوع صنعت جدید ایجاد کنیم.»
در سال 2004 دانشگاه اوزاکا سانگیو در غرب ژاپن با حمایت مالى این وزارتخانه اقدام به تاسیس یک موسسه شراکتى به نام پروژه تحرک کرد که محققین، بنگاه ها و پزشکان در آن فعالیت مى کنند. این موسسه برنامه کاملى از مراقبت هاى پزشکى براى افراد سالخورده فراهم مى کند که ترکیبى از آموزش هاى فیزیکى و خنده درمانى است.
«میتسوتوشى نیشیکاوا» که یکى از مسئولین دانشگاهى پروژه تحرک مستقر در شهر اوزاکا است، مى گوید: «این اولین تلاش کشور و همکارى دولت، بخش صنعت و آموزشگاه هاى عالى براى راه اندازى یک بخش مراقبت هاى پزشکى با به کارگیرى خنده است.»
«نیشیکاوا» مى گوید: «اوزاکا محل ایده آلى براى آغاز پروژه است زیرا این شهر به خاطر فرهنگ شوخ طبعى خود معروف است و ساکنین آن در مقایسه با اهالى کم حرف توکیو از خندیدن در ملاء عام تردید نمى کنند.» وى در ادامه مى گوید: «انتظار مى رود که به کمک این پروژه هزینه مراقبت هاى پزشکى و پرستارى کاهش یابند. علاوه بر آن، زندگى طولانى همراه با سلامتى براى افراد سالمند امرى مهم است.» طى این پروژه، شرکت کنندگان ضمن لذت بردن از نمایش هاى کمدى که توسط کمدین هاى حرفه اى اجرا مى شود، تمرینات ژیمناستیک و معاینات پزشکى را دریافت مى کنند. کلاس هاى آموزش تهیه غذاهاى سالم نیز ارائه مى شود. «کیومى یاماناکا» زن خانه دار
۶۱ساله اى که در این برنامه شرکت کرده مى گوید: «وقتى که جوان بودم خیلى مى خندیدم اما از زمانى که پا به سن گذاشتم زیاد نمى خندم. ولى بعد از شرکت در این برنامه، گردش خون بدنم روان شده و مى توانم روى زانوهایم بنشینم، کارى که قبلاً نمى توانستم انجام دهم.» بر اساس گزارش مسئولین این برنامه، ۹۲ نفر از شرکت کنندگانى که از آنها نظرخواهى شد گفتند که بعد از پیوستن به این برنامه هزینه هاى سالیانه مراقبت هاى پزشکى شان 30 درصد کاهش نشان داده است.
«نیشیکاوا» مى گوید: «قصد داریم در آینده درمان پزشکى را به امرى شاد و سرگرم کننده تبدیل کنیم نه یک موضوع دلگیرکننده. این هدف اصلى ما است.»

****

منبع :   مقاله   " تاثیرات درمانی خنده  " -ترجمه: فرشید کریمى -روزنامه شرق -پنجشنبه 4 اسفند 1384

۸۳۰ قوانین جهانی موفقیت

  • قانون انگیزه: هرچه می گویید یا انجام می دهید از تمایلات درونی، خواسته های شما سرچشمه می گیرید. پس برای رسیدن به موفقیت باید انگیزه ها را مشخص کرد  تا  با  یک برنامه ریزی اصولی به هدف رسید.
 
  • قانون انتظار: با اعتماد به نفس، انتظار وقوع چیزی را در جهان پیرامونتان داشته باشید آن چیز به وقع می پیوندد، شما همیشه هماهنگ با انتظاراتتان عمل می کنید و این انتظارات بر رفتار و چگونگی برخورد اطرافیان تاثیر می گذارد.
 
  • قانون تمرکز: هر چیزی که روی آن تمرکز کرده و به آن فکر کنید در زندگی واقعی شکل گرفته و گسترش پیدا می کند. بنابراین باید فکر خود را روی چیزهایی متمرکز کنید که واقعا طالب آن هستید.
 
  • قانون انتخاب: زندگی ما نتیجه انتخاب های ما تا این لحظه است. چون همیشه در انتخاب افکار خویش آزاد هستیم. کنترل کامل زندگی و تمامی آن چه برایمان اتفاق می افتد در دست خودمان است.
 
  • قانون مسئولیت: هر چه و هر کجا هستید به خاطر اینکه خودتان اینطور خواسته اید. مسئولیت آن چه هستید، آن چه به دست آورده اید و آن چه که خواهید شد بر عهده خود شماست.
 
  • قانون باور: هر چیز را عمیقا باور داشته باشید به واقعیت تبدیل می شود. شما آنچه را که می بینید باور نمی کنید بلکه آن چیزی را می بینید که به عنوان باور انتخاب کرده اید. پس باید باورهای محدود کننده ای را که مانع موفقیت شما هستند شناسایی کنید و آن ها را از بین ببرید.
 
  • قانون تاثیر تلاش: همه امیدها، رویاها، آرمان های ما در گرو سخت کوشی است. هرچه بیشتر تلاش کنیم موفقیت بیشتری کسب می کنیم.
 
  • قانون تصمیم: مصمم بودن از ویژگی های اساسی افراد موفق است. در زندگی هر جهشی در جهت پیشرفت هنگامی حاصل می شود که در مورد آن تصمیم روشنی گرفته باشیم.
 
  • قانون استقامت: معیار ایمان به خود، توانایی استقامت در برابر سختیها، شکست ها و ناامیدی هاست. استقامت ویژگی اساس موفقیت است. اگر به اندازه کافی استقامت کنیم، طبیعتا سرانجام موفق خواهیم شد.
 
  • قانون صداقت: خوشبختی زمانی به سراغ ما می آید که تصمیم بگیریم هماهنگ با والاترین ارزش ها و عمیق ترین اعتقادات خود زندگی کنیم. همواره باید با آن بهترین بهترین ها که در درون وجودمان وجود دارد صادق باشیم.

۸۲۹ ذهن و مانع

پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود

تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود

پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد

پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم

من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد

من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی

دوستدار تو پدر
پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد

پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام

صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند .
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم

+++++++
نتیجه اخلاقی
+++++++
هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید
مانع ذهن است . نه اینکه شما یا یک فرد کجا هستید

۸۲۸ پذیرش مشکلات

توی یه موزه ی معروف که با سنگ های مرمر کف پوش شده بود, مجسمه بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته شده بودند که مردم از راه های دورو نزدیک واسه دیدنش به اونجا می اومدن.
و کسی نبود که اونو ببینه و لب به تحسین باز نکنه
یه شب سنگ مرمری که کف پوش اون سالن بود؛ با مجسمه؛ شروع به حرف زدن کرد و گفت:
"این؛ منصفانه نیست!
چرا همه پا روی من می ذارن تا تورو تحسین کنن؟!
مگه یادت نیست؟!
ما هر دومون توی یه معدن بودیم,مگه نه؟
این عادلانه نیست!
من خیلی شاکیم!"
مجسمه لبخندی زد و آروم گفت:
"یادته روزی که مجسمه ساز خواست روت کار کنه, چقدر سرسختی و مقاومت کردی؟"
سنگ پاسخ داد:
"آره ؛آخه ابزارش به من آسیب میرسوند."
آخه گمون کردم می خواد آزارم بده.
آخه تحمل اون همه دردو رنج رو نداشتم."
و مجسمه با همون آرامش و لبخند ملیح ادامه داد که:
"ولی من فکر کردم که به طور حتم می خواد ازم چیز بی نظیری بسازه.
به طور حتم بناست به یه شاهکار تبدیل بشم .
به طور حتم در پی این رنج ؛گنجی هست.
پس بهش گفتم :
"هرچی میخوای ضربه بزن ؛بتراش و صیقل بده!"
و درد کارهاش و لطمه هائی رو که ابزارش به من می زدن رو به جون خریدم.
و هر چی بیشتر می شدن؛بیشتر تاب می آوردم تا زیباتر بشم!
پس امروز نمی تونی دیگران رو سرزنش کنی که چرا روی تو پا میذارن و بی توجه عبور می کنن."
رنج و سختی ها هدایای خالق مهربون هستیه به من و تو .
و یادمون باشه قراره اون قدر خوشگل بشیم که خودمون هم نمی تونیم از الان باور و تصور کنیم.
پس بیا ازین به بعد به هر مسئله و مشکلی سلام کنیم و بگیم:"خوش اومدی"
و از خودمون بپرسیم :
"این بار اون لطیف بزرگ چه موهبت و هدیه ای برامون فرستاده؟"
و به قول ما مثبت اندیشی ها:
"این رویداد چه تجربه و پیام مثبتی برای من دارد؟"

۸۲۷ تـفکر مُثبت

تفکر مثبت
ذهن آدمی کارگاه تولید فکر است که از منبعی به نام ضمیر ناخود آگاه سرچشمه می گیرد. ضمیر ناخود آگاه نمی تواند خوب را از بد و درست را از غلط تشخیص دهد ولی چنان قدرتی دارد که اگر از آن غافل شویم می تواند سرنوشت ما را بدست گرفته و آن را به هر جایی که دوست دارد ببرد. در حقیقت نوع و کیفیت افکار و اندیشه آدمی سازنده نوع و کیفیت زندگی اوست،اندیشه زیبا و مثبت می تواند بهشتی در زندگی انسان بسازد، چنانکه اندیشه منفی و یاس اور می تواند جهنمی در زندگی او خلق کند. انسان ها همان خواهند شد که در اندیشه آنند، بنا براین آینده هر کس در گرو چگونگی نگرش ا و به زندگی است.موفق ترین انسان ها کسانی هستند که توانسته اند در ذهن خود اندیشه های مثبت داشته باشند؛آنان که می پندارند" قادرنیستند "، در واقع مثبت نگری را کنار گذاشته و در جنبه های منفی وقایع تمرکز کرده اند. خانواده کانون یادگاری چگونه اندیشیدن و چگونه زیستن ا ست. در خانواده مثبت اندیش اعضای خانواده خود را قادر و توانا می دانند ونگاهشان به دیگران اکنده از مهر و عاطفه است.چنین خانواده هایی قادر خواهند بود هر نا ممکنی را به ممکن تبدیل کنند و توفیق و کامکاری را نصیب خود نمایند. ضمن آشنایی با زیبا،مثبت، خلاق، هدفمند و امیدوارانه اندیشیدن،موفقیت و شادکامی را به زندگیمان دعوت کنیم.
ـ تعریف تفکر مثبت:
شیوه ای از فکر کردن است که فرد را قادر میسازد نسبت به رفتارها، نگرش ها، احساس ها، علایق و استعدادهای خود و دیگران برداشت و تلقی مناسبی داشته باشند و با حفظ آرامش و خونسردی بهترین و عاقلانه ترین تصمیم را بگیریم.
ـ افکار مثبت ومنفی:
افکارمثبت، افکاری سازنده،انگیزه و انرژی بخش هستند که بر اثرتلقین، تکرار و تمرین به ذهن راه می یابد و باعث می شود ذهن و فکر مثبت شود. در این صورت کنترل فکر دراختیار ماست، در حالی که افکار منفی، افکاریبازدارنده و مخرب هستند و وقتی به ذهن راه یابند، تعمیم یافته و به سرعت تمام ذهن را اشغال می کنند. در این حالت ما در اختیار تفکرات منفی خود قرار داریم.
ـ ویژگی های افراد مثبت نگر:
۱- با وجود تفکر درباره گذشته و آینده، در زمان حال زندگی می کنند و از آن چه دارند راضی و خشنود هستند .
۲- از نظرات درست و منطقی دیگران استقبال می کنند و برای رد کردن نظارت نادرست حتما دلیل منطقی دارند.
۳- در گفتار خود از کلمات و عبارات مثبت و امید بخش استفاده می کنند.
۴-همیشه سعی می کنند با تلاش و کوشش به موفقیت برسند و اگر در کاری موفق نشدند عامل را ابتدا در خود وسپس در شرایط بیرونی جستجو می کنند.
۵- همیشه قبل از عمل یا صحبت کردن فکر می کنند، به همین دلیل کمتر دچار خطا و اشتباه با ضد و نقیض گویی می شوند.
۶- چون دارای ذهن مثبت هستند، می توانند افکار خود را کنترل کنند.
۷- اگر از آنها خواسته شود در باره موضوعی اظهار نظر کنند، با وجود تفکر در جنبه های منفی، موارد مثبت آن را بیان می کنند و موضوع را به فال نیک می گیرند به عبارت دیگر "نیمه پر لیوان را می بینند" .
۸- مشکلات را ناچیز شمرده و برای حل آنها از توانایی خود و راهنمایی دیگران استفاده می کنند.
۹- اغلب اوقات بشاش، سر زنده، پر انرژی، توانا و خوش مشرب هستند.
۱۰- همه چیز در نظر آنها زیبا و لذت بخش بوده و سعی می کنند از مواهب زندگی بیشترین استفاده را ببرند.
در ارتباط های اجتماعی خود با دیگران حسن ظن دارند(مگر خلاف آن را ببینند) و سعی می کنند در حد توان به دیگران خدمت و کمک کنند
ـ ویژگی های افراد منفی نگر:
همیشه از وضعیت موجود و گذشته خود شکایت دارند و نسبت به آینده بد بین هستند.
۱- غالبا با نظرات دیگران بدون دلیل منطقی مخالفت می کنند.
۲- در گفتارهای خود از کلمات و عبارات منفی به کرات استفاده می کنند.
۳- در بر خورد با کوچک ترین مانعی از تلاش دست می کشند و دیگران یا شرایط را عامل شکست و بدبختی خود می دانند.
۴- تمرکز فکر ندارند و ضد و نقیض صحبت می کنند و در رفتارهایشان خطا و اشتباه زیاد است، به عبارت دیگر" اول عمل می کنند بعد فکر!
۵- چون منفی نگر هستند، افکارشان بر آنهاتسلط دارد.
۶- اگر از آنها خواسته شود درباره موضوعی نظر بدهند فقط به جنبه های منفی آن توجه کرده و همان را بیان می کنند. " نیمه خالی لیوان را می بینند! "
۷- ز کاه کوه می سازند و از درگیر شدن با مشکلات گریزانند.
۸- غالباافسرده، کج خلق،بدخواب، کم اشتها، عصبی و ناتوان هستند.
۹- همه چیز در نظر آنهاغم انگیزو نا امید کننده است و از آنچه دارند،هیچ لذتی نمی برند.
۱۰- در ارتباط های اجتماعی خود به همه چیز شک و سوء ظن دارندو فکر می کنند که همه علیه آنها توطئه می کنند.
ـ راهکارهای تقویت تفکر مثبت:
همانطور که گفته شد افکار از چنان قدرتی بر خوردارند که می توانند سازنده یا ویرا نگرباشند، بنابراین باید به خود وفرزندانمان بیاموزیم که افکارمان را هوشمندانه کنترل کنیم تا در زندگی به موفقیتها و کامیابی های بزرگی دست یابیم.
۱- نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم و خود را خوب، توانا و با ارزش بدانیم.
۲- لیستی از صفات مثبت خود تهیه کنیم و راههای تقویت انها رابیابیم و تجربه کنیم.
۳- لیستی از افکار منفی خود درطی روزتهیه و سعی کنیم برای هر فکر منفی یک فکر مثبت معادل بیابیم تا به کمک آن بتوانیم با افکار منفی مقابله کنیم.
۴- سعی کنیم در گفتار وبرخورد های روزانه از کلمات وجملات مثبت استفاده کنیم،مثلا در ملاقات با دیگران به جای استفاده از کلمه« خسته نباشید » که دارای بار منفی والقای حس خستگی است، بگوییم «خداقوت»،«شاد باشید» و یا «پرانرژی باشید».
۵- افکار خود را متوجه خوبیها و جنبه های مثبت زندگی کنیم تا به مرور مثبت نگر شویم.
۶- با خوش بینی سعی کنیم، دستوراتی به ذهن خود بدهیم که اندیشه های جدیدمثبت شکل گیرند.
۷- هر روز صبح که از خواب بر می خیزیم با نگاه کردن به یک منظره یک تابلوی نقاشی زیبا و یا اسماء الله روزخود را با نشاط و خوش بینی آغاز کنیم.
۸- از افراد منفی نگر یا موقیت هایی که باعث ایجاد افکار ناخوشایند و منفی می شوند دوری و یا سعی کنیم کمتر با آنها برخورد داشته باشیم.
۹- به مشکلات به عنوان محکی برای ارزیابی توانایی های خود نگاه کنیم و هرگز نتیجه بدی را پیش بینی نکنیم،زیرا مشکلات فقط به اندازه ای مهم هستند که ما انها را مهم می پنداریم.
۱۰- به لحظات و خاطرات زیبا و دوست داشتنی گذشته خود فکر و سعی کنیم آنها را تکرار نماییم.
۱۱- از تردید و دودلی دوری کرده و کارها را با جدیت دنبال کنیم.
۱۲- به ندای منفی درونی خود و تلقین های مخرب و نگران کننده ی دیگران بی توجه باشیم و سعی کنیم عکس آنها را انجام دهیم.
۱۳- به قدرت بی کران خداوندایمان داشته باشیم و با خود تکرارکنیم که من لیاقت بهترین ها را دارم وبا لطف خدای بزرگ به آنها خواهیم رسید.
۱۴- از میان اهداف خود هدفی را انتخاب کنیم که امید بیشتری به موفقیت آن داریم و در تلاش برای تحقق آن، به فکر تایید یا تکذیب دیگران نباشیم .
۱۵- در توصیف احوا ل و زندگی خود از کلمات مثبت استفاده کنیم.
۱۶- در تعریف ازافراد خانواده یا دوستان از کلمات مثبت و روحیه بخش استفاده کنیم(فلانی شخص بسیار شریف و بزرگواری است.)
۱۷- از چشم و هم چشمی و حسادت که باعث ایجاد افکار منفی می شود دوری کنیم روش زندگی خود را خودمان انتخاب کنیم.
۱۸- هرگز شعار خواستن، توانستن است را فراموش نکنیم و بدانیم که در سایه سعی و تلاش به آنچه بخواهیم می رسیم.
۱۹- قدر لحظات زندگی را بدانیم و از آنها به خوبی استفاده کنیم، زیرا هرگز تکرارنخواهد شد.
۲۰- برای تغییر اوضاع و شرایط نا مساعد اقدام کنیم و مطمئن باشیم که می توانیم آنها را از بین ببریم.
۲۱- از خود انتظار بیش از حد نداشته باشیم و خود را همه فن حریف ندانیم، به عبارت دیگر از کمال گرایی مطلق که باعث اضطراب و احساس عجز و ناتوانی می شود خودداری کنیم.
۲۲-خود را از قید و بند های آزار دهنده رها و ساده زندگی کنیم تا فکر و خیال آسوده ای داشته باشیم.
۲۳-از انزوا و گوشه گیری که باعث ایجاد افکار منفی می شود دوری و اوقات خود را در جمع خانواده، فامیل سپری کنیم.
۲۴-هر وقت احساس کردیم که افکار منفی سراغمان امده است، وضعیت خود را تغییر دهیم و به کاری سر گرم شویم.
۲۵-ممکن است هنگام خواب در رختخواب افکار منفی به سراغمان بیاید، تا خسته نشده ایم به رختخواب نرویم.
۲۶-هرگز به هیچ وجه خود را بدبخت، ناتوان و درمانده احساس نکنیم.
۲۷-اعتماد به نفس خود را در هر شرایطی حفظ کنیم و هرگز به دیگران اجازه ندهیم که آن را متزلزل کنند. باید متوجه باشیم که اعتماد به نفس کلید خلق تفکر مثبت است.
۲۸-خندیدن را فراموش نکنیم. خندیدن باعث می شود تا افکار ناراحت کننده و منفی جای خود را ه افکار مثبت و شاد بدهد.
اجرا راهکارهای تقویت تفکر مثبت هیچ هزینه ای ندارد و به سن و سال افراد نیز مربوط نمی شود. فقط باید این شعار را فراموش نکنیم: «اگر افکارمان را کنترل کنیم، زندگیمان متحول می شود.»
بنابراین اجرای راهکارها را از همین حالا شروع کنیم و آن را به فردا موکول نکنیم، زیرا ممکن است فردا هرگزنیاید.

۸۲۶ برنده‌ای یا بازنده ؟

همه ی ما دوست داریم که برنده باشیم و نه بازنده . ولی آیا میل به برنده بودن به تنهایی کافی است؟ با این که زندگی همواره توام با پیکار نیست، اما شاید بتوان آن را به صحنه ی بازی پیچیده ای تشبیه نمود ، که پیروزی در آن ، رمز و رازی دارد. سیدنی . جی . هریس نویسنده ای سرشناس و واقع گراست که رموز برنده شدن را در میدان زندگی می شناسد و برای موفقیت در آن ، راه هایی ساده پیشنهاد میکند. اگر برنده بودن را به عنوان هدف زندگی خود انتخاب کرده اید، این مطلب راهنمای خوبی برای شما خواهد بود

اولین هدف گیری ¤¤

.برنده متعهد میشود
.بازنده وعده میدهد

.وقتی برنده ای مرتکب اشتباه میشود، میگوید: اشتباه کردم
.وقتی بازنده ای مرتکب اشتباه میشود، میگوید: تقصیر من نبود

.برنده بیش از بازنده کار انجام میدهد، و در انتها باز هم وقت دارد
.بازنده همیشه آنقدر گرفتار است که نمیتواند به کارهای ضروری بپردازد

.هراس برنده از باختن به آن اندازه نیست که
بازنده باطناً از برنده شدن دارد

.برنده به بررسی دقیق یک مشکل می پردازد
.بازنده از کنار مشکل گذشته ، و آن را حل نشده رها میکند

.برنده میگوید: بیا برای مشکل راه حلی پیدا کنیم
.بازنده میگوید: هیچ کس راه حلی را نمیداند

.برنده می داند به خاطر چه چیزی پیکار میکند و بر سر چه چیزی توافق و سازش نماید
.بازنده آن جا که نباید، سازش میکند، و به خاطر چیزی که ارزش ندارد، مبارزه میکند

.برنده با جبران اشتباهش، تاسف و پشیمانی خود را نشان میدهد
.بازنده می گوید: «متاسفم» ، اما در آینده اشتباه خود را تکرار میکند

برنده مورد تحسین واقع شدن را به دوست داشته شدن ترجیح میدهد، هر چند که هر دو حالت را مد نظر دارد
بازنده دوست داشتنی بودن را، به مورد تحسین واقع شدن ترجیح میدهد، حتی اگر بهای آن خفت و خواری باشد

.برنده گوش می دهد
.بازنده فقط منتظر رسیدن نوبت خود، برای حرف زدن است

.برنده از میانه روی و نرمش خود احساس قدرت میکند
بازنده هرگز میانه رو و معتدل نیست گاهی از موضع ضعف، و گاهی همچون ستمگران فرودست رفتار میکند

.برنده میگوید، باید راه بهتری هم وجود داشته باشد
.بازنده میگوید، تا بوده همین بوده و تا هست همین است

.برنده به افراد برتر از خود، احترام میگذارد، و سعی میکند تا از آنان چیزی بیاموزد
.بازنده از افراد برتر از خود، خشم و نفرت داشته؟ و در پی یافتن نقاط ضعف آنان است

.برنده گامهای متعادلی بر میدارد
.بازنده دو نوع سرعت دارد، یا خیلی تند و یا خیلی کند

دومین هدف گیری ¤¤

.برنده میداند که گاهی اوقات ، پیروزی به بهای بسیار گرانی بدست می آید
بازنده بسیار مشتاق برنده شدن است، در جایی که نه قادر به برنده شدن و نه حفظ آن است

برنده ارزیابی درستی از تواناییهای خود داشته، و هوشمندانه از ناتوانی های خود، آگاه است
.بازنده از توانایی ها و ناتوانی های واقعی خود بی خبراست

برنده مشکلی بزرگ را انتخاب می کند، و آن را به اجزای کوچکتر تفکیک میکند، تا حل آن آسان گردد
.بازنده مشکلات کوچک را آنچنان به هم می آمیزد، که دیگر قابل حل شدن نیستند

.برنده می داند که اگر به مردم فرصت داده شود، مهربان خواهند بود
.بازنده احساس میکند که اگر به مردم فرصت داده شود، نامهربان خواهند شد

.برنده تمرکز حواس دارد،
.بازنده پریشان حواس است

.برنده از اشتباهات خود درس میگیرد
.بازنده از ترس مرتکب شدن اشتباه، یادگرفته که اقدام به هیچ کاری نکند

برنده میکوشد تا مردم را هرگز نیازارد، مگر در مواقع نادری که این دل آزاری در راستای یک هدف بزرگ باشد
.بازنده نمیخواهد به عمد دیگران را آزار دهد، اما ناخودآگاه همیشه این کار را میکند

.برنده ثروت اندوزی را وسیله ای برای لذت بردن از زندگی می داند
بازنده مال اندوزی را هدف خود قرار میدهد،‌ بنابراین گذشته از میزان انباشت ثروت، هیچگاه نمیتواند خود را برنده محسوب کند، و هرگز برنده نمیشود

.برنده نسبت به فضای اطراف خود حساس است
.بازنده فقط نسبت به احساسات خود حساس است

سومین هدف گیری ¤¤

.بازنده شکستهای خود را ناشی از، تبعیض یا سیاست می داند
برنده ترجیح می دهد که، خود را مسئول شکست هایش بداند، و نه دیگران را ولی وقت زیادی را صرف عیب جویی نمیکند

.بازنده به قضا و قدر اعتقاد دارد
.برنده معتقد است، ما با کارهای درست و اشتباه خود، سرنوشت خویش را تعیین میکنیم

.بازنده از این که بیش از آنچه می گیرد، بدهد، احساس میکند بازنده است
.برنده در چنین موقعیتی احساس میکند که اعتبار خود را برای آینده تقویت می نماید

بازنده اگر از دیگران عقب به ماند، تندخو و خشن میشود، و اگر جلوتر از دیگران باشد، بی احتیاطی میکند
.برنده در هر شرایطی که قرار بگیرد، آرامش و تعادل خود را حفظ میکند

.بازنده از این که خود و یا دیگران به نقایص وی آگاهی یابند، هراسان است
برنده میداند که نارسایی های او جزیی از شخصیت وجودی اوست، در حالی که می کوشد تا آثار ناگوار این نقایص را به زداید، هرگز تاثیر آنها را انکار نمیکند

بازنده هنگامی که از دیگران بدرفتاری میبیند، خشم و ناخشنودی خویش را به زبان نمی آورد و زجر می کشد، و با انتقام گرفتن از خود، شرایط بدتری را پدید می آورد
برنده در چنین شرایطی آزادانه، رنجش و آزردگی خود را بیان نموده، تخلیه ی احساسی میکند، سپس مساله را به فراموشی می سپارد

بازنده به «استقلال» خود می بالد، در حالیکه به واقع در حال خونسردی است. و به کار گروهی» خود می بالد، در صورتی که در حال دنباله روی است، و اراده ای از خود ندارد
برنده میداند که کدام تصمیم ها را به طور مستقل بگیرد، و کدام یک را پس از مشورت با دیگران

بازنده نسبت به برندگان حسادت کرده، و دیگر بازندگان را حقیر میشمارد.
برنده داوری او درباره دیگران با توجه به چگونگی استفاده آنان از توانایی ها و استعدادهای خودشان است، نه بر مبنای معیارهای موفقیت مادی و دنیوی. و برای یک «پسربچه واکسی» که کارش را استادانه انجام میدهد، در مقایسه با یک فرصت طلب تمام عیار احترام بیشتری قایل است

بازنده فکر میکند که برای بازنده شدن و برنده شدن قوانینی وجود دارد،
برنده می داند که هر قاعده ای در هر کتابی را، می توان نادیده انگاشت ، جز یکی، «همانی که هستی و میخواستی ، باش» ، تنها برگ برنده ، در دنیا همین است

بازنده به کسانی که از خودش قوی ترند، تکیه میکند، و عقده های خود را بر سر افراد ضعیفتر از خویش خالی میکند
برنده روی پای خود می ایستد و از اینکه دیگران، به وی تکیه کنند، احساس تحمیل شدن نمی کند

چهارمین هدف گیری ¤¤

.برنده در وجود یک آدم بد، خوبی ها را می جوید و روی همین قسمت کار میکند
بازنده در وجود یک انسان خوب، بدی ها را می جوید. از این رو ، به سختی میتواند با دیگران همکاری کند

برنده در عین حال که تعصبات خود را میپذیرد، تلاش میکند که در هنگام قضاوت کردن بر این تعصبات غلبه کند
بازنده منکر وجود هرگونه تعصب در خود است، و بنابراین در سراسر عمر، اسیر تعصبات خویش خواهد بود

برنده هراسی ندارد از اینکه دریک موقعیت ضد و نقیض قرار گیرد، زیرا در افکارش خللی وارد نمی شود
.بازنده سازگار شدن با موقعیتهای ضد و نقیض را به کار شایسته ترجیح میدهد

برنده بازی سرنوشت، و این حقیقت که شایستگی ها را همواره پاداشی نیست، بی آنکه دیدگاهی بدبینانه داشته باشد، درک میکند
.بازنده بی آنکه بازی های سرنوشت را درک نماید، بدگمان است

.برنده میداند که چگونه میتوان جدی بود، بی آن که خشک و رسمی باشد
.بازنده غالبا خشک و رسمی است زیرا، فاقد توانایی جدی بودن است

برنده آنچه را که ضرورت دارد، با متانت لازم انجام می دهد، و توان خود را برای راه حل هایی ذخیره می کند که، در آنها از حق انتخاب برخوردار است
بازنده آنچه را که ضرورت دارد، با حالتی اعتراض آمیز انجام می دهد، و هیچ توان و نیرویی را برای گرفتن تصمیمات اخلاقی مهم باقی نمی گذارد

.برنده ارزش های اخلاقی را، به عنوان تنها منبع قدرت حقیقی می شناسد
بازنده چون در باطن ، برای ارزشهای اخلاقی احترام اندکی قایل است، بیش از ظرفیت خویش در جهت کسب منابع قدرت بیرونی تلاش میکند

برنده سعی میکند که رفتارهای خود را براساس نتایج منطقی آنها قضاوت کند، و رفتارهای دیگران را، براساس قصد و نیت آنها ارزیابی کند
بازنده رفتارهای خود را براساس قصد و نیت خویش و رفتارهای دیگران را براساس نتایج آنها ارزیابی میکند

.برنده دیگران را نکوهش می کند ولی آنها را می بخشد
بازنده چنان بزدل است که قادر به نکوهش دیگران نیست، و چنان حقیر است که قادر به بخشیدن دیگران هم ، نیست

پنجمین هدف گیری ¤¤

.برنده پس از بیان نکته ی اصلی مورد نظرش، لب از سخن فرو می بندد
.بازنده آنقدر به صحبت ادامه می دهد، که نکته ی اصلی را فراموش میکند

.برنده هر امتیازی را که بتواند بدهد، می دهد، جز این که اصول بنیادی خود را فدا کند
بازنده به خاطر هراس از دادن امتیاز به لجاجت خود ادامه می دهد، و این ، در حالی است که اصول بنیادی اش رفته رفته از بین می رود

.برنده ضعفهای خود را به خدمت توانایی هایش می گیرد
بازنده توانایی های خود را هدر میدهد، زیرا که آنها را در خدمت ضعفهای خود به کار می گیرد

.برنده در برابر افراد سودمند و ناتوان، یکسان عمل میکند
.بازنده به تملق قدرتمندان پرداخته و ضعفا را تحقیر میکند

.برنده میخواهد مورد احترام دیگران باشد، اما ذهنش را درگیر آن نمیکند
بازنده برای رسیدن به این هدف، دست به هر کاری میزند، اما سرانجام، با شکست روبه رو می شود و به هدف اش نمی رسد

برنده حتی زمانی که دیگران وی را به عنوان یک خبره می شناسند، می داند که، هنوز خیلی چیزها را نمیداند
بازنده میخواهد که دیگران او را یک خبره بدانند، و این نکته که : «بسیار کم می داند» را، هنوز نیاموخته است

برنده گشاده روست ، زیرا که میتواند بی آنکه خود را تحقیر کند، بر خطاهای خویش بخندد
بازنده چون حتی در خلوت خویش ، خود را پست و حقیر می شمارد، در حضور دیگران نیز قادر به خندیدن بر خطاهای خود نیست

برنده نسبت به ضعفهای دیگران، غمخواری میکند، زیرا ضعفهای خود را درک نموده و آنها را پذیرفته است
بازنده دیگران را به دلیل ضعفهایشان خوار و خفیف می شمارد، زیرا وجود ضعف در درون خود را، انکار نموده و پنهان میکند

برنده هر کاری که از دست اش بر آید انجام میدهد، و اگر سرانجام شکست خورد، به معجزه امید می بندد
.بازنده بدون آنکه کوچکترین تلاشی کند، به انتظار معجزه می نشیند

.برنده تا دم مرگ بیشتر از آنچه که از دیگران میگیرد، می دهد
بازنده تا پای جان از این توهم دست بر نمیدارد که، «پیروزی » یعنی بیش از آنچه که می دهی، بستانی

برنده هنگامی که می بیند راهی را که در پیش گرفته است، با مسیر زندگانی او سازگار نیست، هراس از ترک کردن آن ، ندارد
بازنده «نیمه ی راهی » را در پیش گرفته و به آن ، ادامه می دهد، و اهمیتی نمیدهد که به کجا منتهی می شود.